Jump to content

Talk:Ethiopia: Difference between revisions

Page contents not supported in other languages.
From Wikipedia, the free encyclopedia
Content deleted Content added
No edit summary
Reverted 1 edit by Etaati1991 (talk): Not in English. (TW)
Line 113: Line 113:
:::::::It is not that rastas feel a tie to Ethiopia, it is that they are perceived to do so by reliable sources. That link is to a wikiproject not a guideline and I cant see where it says what you are saying, can you give me a quote to search on the page? I think we should attribute what the sources say, and it is a belief, yes, rather than them say being ex-pats, so we wouldnt include Bob marley on a list of famous Ethiopians and I havent said we shouldnt say it is their belief, you misunderstood me there, though not sure why. As a side issue I suggest we dont use the word Rastafarianism in the article. ♫ [[User:SqueakBox|SqueakBox]] [[User talk:SqueakBox|talk]] [[Special:Contributions/SqueakBox|contribs]] 23:21, 17 August 2014 (UTC)
:::::::It is not that rastas feel a tie to Ethiopia, it is that they are perceived to do so by reliable sources. That link is to a wikiproject not a guideline and I cant see where it says what you are saying, can you give me a quote to search on the page? I think we should attribute what the sources say, and it is a belief, yes, rather than them say being ex-pats, so we wouldnt include Bob marley on a list of famous Ethiopians and I havent said we shouldnt say it is their belief, you misunderstood me there, though not sure why. As a side issue I suggest we dont use the word Rastafarianism in the article. ♫ [[User:SqueakBox|SqueakBox]] [[User talk:SqueakBox|talk]] [[Special:Contributions/SqueakBox|contribs]] 23:21, 17 August 2014 (UTC)
::::::::Yes, it's a Wikiproject, and as it indicates, it helps develop and works toward standardizing the formats of sets and types of country-related pages. The relevant clauses therein are already noted above, though there are others. That said, Rastafarians do apparently feel a homeland tie to Ethiopia since they believe that Zion (their suggested birthplace of all humankind) is in Ethiopia, advocate "repatriation" to Ethiopia, and regard Haile Selassie as God incarnate. This perhaps could be briefly noted in the appropriate religion area. I'm not sure what you mean by not using the word "Rastafarianism". Are you suggesting that we don't refer to the faith itself? Or do you mean that "Rastafari" is preferable over "Rastafarianism"? I understand that some adherents prefer the former term. If "Rastafarianism" is perceived as pejorative, unrepresentative or otherwise inappropriate by many of the faith's practitioners, it indeed should be avoided per [[Wikipedia:LABEL#Contentious_labels|wp:label]] in favor of "Rastafari" or another acceptable alternative. [[User:Middayexpress|Middayexpress]] ([[User talk:Middayexpress|talk]]) 15:04, 18 August 2014 (UTC)
::::::::Yes, it's a Wikiproject, and as it indicates, it helps develop and works toward standardizing the formats of sets and types of country-related pages. The relevant clauses therein are already noted above, though there are others. That said, Rastafarians do apparently feel a homeland tie to Ethiopia since they believe that Zion (their suggested birthplace of all humankind) is in Ethiopia, advocate "repatriation" to Ethiopia, and regard Haile Selassie as God incarnate. This perhaps could be briefly noted in the appropriate religion area. I'm not sure what you mean by not using the word "Rastafarianism". Are you suggesting that we don't refer to the faith itself? Or do you mean that "Rastafari" is preferable over "Rastafarianism"? I understand that some adherents prefer the former term. If "Rastafarianism" is perceived as pejorative, unrepresentative or otherwise inappropriate by many of the faith's practitioners, it indeed should be avoided per [[Wikipedia:LABEL#Contentious_labels|wp:label]] in favor of "Rastafari" or another acceptable alternative. [[User:Middayexpress|Middayexpress]] ([[User talk:Middayexpress|talk]]) 15:04, 18 August 2014 (UTC)

با عرض سلام خدمت ریاست جمهوری اتیوپی نخست وزیر ان و نیز مسئولین و کارکنان این کشور در سازمان امنیتی و سازمان های دولتی و غیر دولتی این کشور و جا داره در درجه اول تشکر کنم از شما به خاطر زحماتتون در زمینه اداره کنندگی و حس مسئولیت پذیری شما در قبال اداره کنندگی این کشور این لازمه یک مباحثه اصلاحاتی هست با هدف سیر تکاملی و دفاع از این هدف در مسیر سیر تکاملی و بنا به این مبحث من این رو لازمه وظیفه خویش در مسیر اصلاحات اونم با هدف سی تکاملی و دفاع از این مسیر می دونم که قبل از شروع هر وظیفه ای در مقابل هر فردی در ابتدا بدون توجه به ریزه کاری ها در زمینه اصلاحات با دید مثبت از وی و زحماتش تشکر کنم و مثبت های وی را ببینم انگاه تاثیرات منفی ها رو در نتیجه قوه اختیار خود فرد در پذیرش ان ببینم چرا؟چون هیچ انسانی منفی نیافریده شده بلکه این قوه اختیار ادماست که سبب میشود بین مثبت و یا منفی بودن یکی را بر گزینند مصداق از مثبت و یا منفی بودن درواقع همون اصطلاح استفاده درست از امکانات سیر تکاملی و عدم استفاده درست از امکانات سیر تکاملیست که ادمی بنا به قوه اختیار چون خود مسئول اینده خویش می باشد درواقع خود هست که بنا به امکانات داد ها شده و روش داده شده خود نویسنده پایانامه زندگی خویش می باشد زندگی مانند پایانامه ای هست که این پایانامه درواقع نتایج تاثیرات هر انچه هست که در مفهوم عمکلرد از ادمی سر میزند که این عملکرد درواقع در دنیای ماده دارای دو جز یکی ظاهر عمکلرد یعنی چیزی هست که ان را میبینیم و یکی مفهوم و درون مایه عمکلرد که شامل تاثیراتی هست که بعد غیر ماده در نتیجه تقابل و تاثیرات هریک از بخش های ان با هم با تاثیر گذاری بر روی کالبد ماده سبب بروز عمکلرد در ادمی میشود این تاثیرات درواقع هست که از عمکلرد در پایانامه زندگی ادمی ثبت میشود و ظاهر عمکلرد که در کالبد ماده و محدود بدان هست از بین میرود و اما دومین مورد درواقع تمام تاثیراتی هست که در نتیجه تقابل و تاثر هریک از بخش ها در بعد غیر ماده از ادمی سر میزند این درواقع عمکلردی هست که بدون پشش در حکم کالبد ماده از ادمی سر میزند که این نیز در نتیجه ثبت در پایانامه زندگی ادمی در مواردی کاربرد دارد که از ادمی فرصت اینکه بخواد خودش به شکوفایی انچه در درون خویش قرار گرفته در بعد غیر ماده بپردازد و این اصل مستثنی بودن سیر تکاملی را در نتیجه مستثنی بودن بعد غیر ماده از بعد ماده تثبیت میکند و نیز اصل امکان بودن بعد ماده را در نتیجه بستر سازی بعد غیر ماده و تاثیرات ان تثبیت میکند و اما پایانامه زندگی ادمی همون طور که عرض کردم زندگی ادمی چون پایانامه ای هست که ان کسی که مسئول نوشتن ان هست خود ادمی هست این پایانامه بر هر انسانی وجود دارد یعنی هر انسانی یک پایانامه زندگی دارد که خود مسئول نوشتن ان هست اما چگونه؟همان طور که برای نوشتن یک پایانامه ما نیاز به یک چهارچوب داریم که بنا به ان چهارچوب باید بررسی کنیم هریک از بخش ها و مباحث پایانامه را بنویسم در مورد چی بنویسم چگونه بنویسم و ...پایانامه زندگی ادمی هم چیزی مانند این هست اما با تفاوت اینکه این چهارچوب درواقع اونقدر می بایست کلی و بسیار دقیق و در بردارنده ریزه کاری های فراوان باشد که تمام این ها به گونه ای اختصاص یافته که در بر دارنده تمام ویژگی ها هر انچه در عصاره وجود ادمی بنا نهاده شده و در اختیار ادمی تحت عنوان امکان قرار گرفته شده باشند که در نتیجه این قرار گیری در نهاد و وجود ادمی به گونه ای باشد تا ادمی با بهر گیری از ان در نتیجه استفاده از تمام امکاناتی که در اختیار ادمی قرار گرفته شده خودش در جهت شکوفا شدن انچه در بعد غیر ماده خویش بنا نهاده شده در نتیجه کشف ان و به کارگیری ان در نتیجه استفاده از ان در طی جریانات موجود در بستر ساز کالبد ماده ان را به شکوفایی رسانده و خود مسئول سرنوشت و اینده خویش باشد نکته قابل توجه در این مسئله این هست که هریک از امکاناتی که در نتیجه بهر گیری از ان ادمی در شکوفایی هر بخش از بعد غیر ماده خویش بر می اید و در نتیجه شکوفایی همه ان ها به مفهوم واقعی تکامل خواهد رسید به گونه ای و با ویژگی هایی ساخته شده اند که ادمی را در مسیر سیر تکاملی و وی را تا مراحل غایی ان که خدا در نظر گرفته هدایت میکند و این اصل سنجش گری دقیق خدا و با حکمت بودن وی را تصدیق میکند و اما همان طور که گفتیم وجود چنین چهارچوبی در زندگی ادمی ضروری هست تا ادمی به کمک ان بتواند خود در نتیجه بهر گیری از تمام امکانات سیر تکاملی تا مراحل غایی تکامل هدایت شود و اما چه کسی سازنده چنین چهارچوبی خواهد بود ؟همان گونه که یک دستگاه برای بهر گیری و استفاده درست از ان می بایست از روش کار و دستور العملی برخوردار شود تا به کمک بهره گیری از ان دستور العمل ما بتوانیک به استفاده درست از از دستگاه بپردازیم و با شناخت ویژگی های ان بدون اسیب به ان از ان بهر بجوییم هریک از امکانات سیر تکاملی ادمی و هر انچه که در عصاره و بعد غیر ماده ادمی نهفته هست در بردارنده ویژگی هایی هست که دانستن این ویژگی ها ما را به چگونگی استفاده از ان راهنمایی میکند و در نتیجه روشی در نتیجه بهر گیری از ان نهفته هست که این روشی در بر دارنده مراحلی هست که این مراحل چگونگی استفاده درست از ان را در نتیجه حرکت در جهت شکوفا شدن هر انچه در بعد غیر ماده ادمی هست توسط خود وی و رسیدن به معنای حقیقی تکامل یاری می نماید و اما یک نکته در خصوص علت شکوفا شدن هریک از انچه در مفهوم موهبت در ادمی بنا نهاده شده ما در بعد غیر ماده تحت عنوان روح و نهاد ادمی که کالبد ماده چون پوششی ان را در بر گرفته و مفهوم زیستن در ادمی و نیز پایانامه زندگی را در وی و نیز مفهوم تکامل را در ادمی در معنای حقیقی ثابت نگه می دارد و کالبد ماده تنها در حکم یک بستر ساز برای ادمی در حکم امکانی هست که ادمی در نتیجه جریانات موجود در ان و تفکر در ادمی به شکل درست و بر مبنای چهارچوب هریک معنای تکامل حقیقی را میابد و اما بنا به چنین تعریفی می توانیم بگوییم که سازنده این چهارچوب مسلما کسی هست که ان امکانات و تمام انچه در سرشت ادمی برای شکوفایی هست را افریده چرا؟چون با ویژگی های تکاملی ادمی بیشتر و بهتر اشنایی داشته و بنا به چین تعریفی هیچ کسی توانایی سازندگی این چهارچوب را نداشته جز خداوند و این چهارچوب همان مسیر سیر تکاملیست مسیری که در نتیجه گذر ادمی از ان ادمی با معنای حقیقی تکامل اشنایی پیدا کرده و در نتیجه گذر از ان با شکوفا ساختن هر انچه در بعد غیر ماده خویش موجود هست پایانامه زندگی خویش را با ان تکمیل خواهد کرد و اما برای اشنایی با این چهارچوب کافیست خورده صحبتی در خصوص هریک از امکانات سیر تکاملی در بعد غیر ماده ادمی و بعد ماده ادمی داشته باشیم و انچه که معنای سیر تکاملی را تداعی میکنه حقیقت جویی و حقیقت هست چون یکی از اصول سه گانه سیر تکاملی هست که به موجبه اون هست که ادمی با رسیدن به یقین درواقع زمینه ساز گذر در مراحل 7 گانه تکاملی را میابد و در نتیجه حرکت در مسیر 7 گانه تکاملی در نتیجه شکوفا شدن هر انچه که در بعد غیر ماده خویش به شکل موهبت نهفته شده دارد شکوفا شده و ادمی در نتیجه شکوفایی مجموعه ابن موهبت ها که بخشی از بعد غیر ماده را تشکیل می دهند به تکاملی حقیقی در بعد غیر ماده خویش می پردازد اما این تکامل تکامل حقیقی هست به ابن علت که تکامل در بعد غیر ماده ادمی صورت گرفته نه در بعد ماده یکی از ویژگی های بارزی که در بعد غیر ماده وجود داره که ان را متمایز از بعد ماده علی رغم رابطه مکملی و تاثیر گذاریشون ایجاد یکنه درواقع این هست که بعد غیر ماده وابسته و محدود به گذر زمان و مکان نیست یعنی تغییرات در ان وابسته به زمان و مکان نیست و به واسطه همین ماندگاری زیادتری نسبت به بعد ماده که محدود به مکان و زمان هست ایجاد میکنه بنا به همین ویژگی هست که بعد ماده پیری و فرسودگی در ان موجود هست اما تغییراتی که در بعد غیر ماده ایجاد میشود تاثیرات هوس های نفس اماره در تخریب و اثر گذاری بر روح ادمی هست یعنی همان بعد غیر ماده که در خصوص ان داریم صحبت میکنیم و این تخریب ها قابل تعمیر هست نه قابل تسکین بخشی یعنی در نتیجه تعمیرات می توان اثرات تخریبی را از ان زدود اما تعمیر در معنای حقیقی نه تعمیر ر معنای غیر حقیقی .تعمیر در معنای غیر حقیقی مسکن خواهد بود با اینکه نام تعمیر بر ان گذاشته میشود اما در اصل مسکن خواهد بود چرا؟چون فرق بین مسکن و تعمیر در این هست که در تعمیر ریشه ای عمل میکنیم اما در مسکن محدود به ظاهر و نیز پوسته کار هست نه ریشه کار.اما چگونه تعمیر در معنای حقیقی خود معنا پیدا میکنه و چگونه در نتیجه ان پیدا کردن مفهوم حقیقی خود می تواند به تعمیرات ریشه ای بپردازد بد نیست در ابتدا صحبتی داشته باشیم در خصوص مسیر سیر تکاملی و هریک از امکانات ان و بعد در نتیجه به مفهوم تعمیر بپردازیم می دانیم ان چیزی که در دنیای امروز مفهوم اصلی ان را تشکیل می دهد عمکلرد هست همه موجودات زنده به اشکال مختلف این را انجام مب دهند و ادمی نیز بنا به ویژگی های خلقتی اش ان را به گونه ای متفاوت با سایر موجودات زنده انجام می دهد هر انچه که در ئنیای ماده مفهوم ماده رو به خود بگیرد مفهومی دارد تحت عنوان عمکلرد که این عمکلرد درواقع می تونه نوعی پاسخ باشه که در قبال تغییرات نشون میدن حالا این تغییرات می تونه در بعد ماده باشه و یا در بعد غیر ماده که اثر گذاری عمکلرد بر مبنای اون و متاثر از اون هست گفتیم اثر گذاری هر عمکلردی دارای دو بخش هست یک بخش غیر ماده که نظارت میکنه بر روی بخش ماده و دیگری بخش و یا بعد ماده هست که زمینه ساز و بستر ساز بعد غیر ماده و تاثیرات ان هست ما درواقع دو نوع بستر ساز داریم یک بستر ساز در بعد غیر ماده هست تحت عنوان قوه جست جو گرانه در ادمی که بستر سازی زمینه ساز عمکلرد ادمی رو ایجاد میشه که ریشه بعد غیر ماده داره و بخشی از اونه تحت عنوان قوه تفکر در ادمی که این دو یعنی قوه جست جو گرانه و نیز قوه تفکر در ادمی بعد غیر ماده تشکیل میدن و دیگری بستر ساز تاثیرات این دو هست تحت عنوان بعد ماده که اثر گذاری ان را تحت عنوان عمکلرد بروز میده بعد ماده دو نوع هست یکی انچه هست که کالبد جسم ادمی رو که روح وی را در بر گرفته تشکیل می ده و دیگری دنیای ماده اصالت و ریشه همه اینا ماده هست و هر دو بر مبنای این ویژگی محدود به زمان و مکان می باشند اما چگونگی تاثیرات ان ها بر هم می دانیم انچه که زمینه ساز یک عمکلرد را تشکیل می ده قوه تفکر در ادمی هست این قوه تفکر در ادمی نقش ویژه ای دارد مخصوصا در مسیر سیر تکاملی که شکوفا ساز تمام انچه هست که به عنوان موهبت در ادمی قرار گرفته و در نتیجه ان تکاملی حقیقی ادمی بنا به نیاز فطری وی در این مسیر رخ میدهد قوه تفکر در ادمی زمینه ساز عمکلرد ادمی هست و کار ان تجزیه و تحلیل هست و بر مبنای چنین ویژگی قوه به ادمی می دهد تحت عنوان قوه اختیار که وی را متمایز میکند از موجودات زنده و بر مبنای ان ادمی را سازنده ساز پایانامه زندگی خویش قرار می دهد این ویژگی در قوه تفکر در ادمی موجب شده ساختار کالبد ماده ان مغز ادمی باشد که محل ظارت بر تمام اعضای کالبد جسم ان نقطه هست اما این جایگاه مصداقی از تاثیر گذاری و تاثیر بخشی قوه تفکر ادمی هست در بعد غیر ماده بر بعد ماده و درواقع بنا به این موضوع قوه تفکر ادمی می تواند در حکم مبدل گری باشد که به برقراری رابطه بین کالبد ماده و بعد غیر ماده می پردازد اما تاثیر گذاری بعد غیر ماده بر بعد ماده تنها در یک نقطه نیست انچه که برای ما قابل لمس و ملموس هست تاثیر گذاری ان بر مغز ادمی هست اما انچه که در معنای حقیقی وجود دارهد نظارت و تاثیر گذای بعد غیر ماده بر بعد ماده هست این تاثیر گذاری حتی در نتیجه صورت نقص در بعد ماده ادمی نیز احساس میشود که این را نوع مسیری که ادمی طی میکند و درنتیجه ان به تکامل حقیقی میرسد یعنی مسیر سیر تکاملی تعیین میکند انچه که تفاوت ما را با سایر موجودات زنده به تثبیت میرساند درواقع در ساختار قوه تفکر در ان هاست قوه تفکر در موجودات زنده نقش یک تونل را دارد که داد های را از محیط توسط حواس دریافت و جداسازی و ان را به بخش غریزه در موجود زنده مخنتقل میکند غریزه در موجودات زنده نقش نظارت بر عمکلرد موجود زنده رو بر عهده دارای که دارای دو بخش یادگیری و بخش طبیعی میباشد بخش یادگری مرتبط و متاثر از تفکر موجود زنده و نیز بخش طبیعی خود هم متاثر از حوس هست و هم متاثر از بخش یادگیری در غریزه اما شکل درست ان تاثیر پذیری از بخش یادگیری موجود زنده هست چرا؟چون بخش یادگیری تعیین کننده رفتار موجود زنده و اما بخش طبیعی تعیین کننده عمکلرد در جهت رفع نیاز مجود زنده هست بنا به ارجحیت بعد غیر ماده بر بعد ماده و بنا به ان تاثیر گذاری و نظارت بعد غیر ماده بر بعد ماده بخش طبیعی غریزه چون رفع کننده نیاز طبیعی کالبد جسم هست درنتیجه وظیفه ای که بر عهده معمولاتحت نظارت بعد غیر ماده در موجود زنده هست اما بخش یادیگری تاثیرات خود را تحت عنوان رفتار بر بعد ماده قرار می دهد که می تواند خود به شکل مستقیم از بخش یادگیری در غریزه بر روی عمکلرد موجود زنده تاثیرگذار باشد نوع تاثیر گذار در بعد غیر ماده در بخش طبیعی و یادگیری در غریزه از طریق داد های که از محیط فرستاده میشه به شکل مستقیم و غیر مستقیم هست در نتیجه تاثیر گذاری داده ها بر روی قوانین از پیش تعیین شده در بخش یادگیری و طبیعی غریزه و نیز تاثیرات مستقیل داده ارسالی بر بخش طبیعی ویادگیری غریزه بر روی عمکلرد موجود زنده در هر دو این ها معمولا جهت گیری درست تاثیرات از حوس بر روی تفکر و از تفکر برروی بخش یادگیری واز یادگیری بر روی بخش طبیعی هست انچه که بر روی تاثیرات داد های در بخش طبیعی و یادگیری غریزه تاثیر گذار هست جهت گیری داد ها نوع داد ها و یزان داد ها هست که اختلال در هریک سبب ایجاد مشکلات و ناهنجاری هایی میشود در عمکلرد موجود زنده چنین بخشی در ادمی نیز وجود دارد اما با این تفاوت که قوه تفکر ادمی ناظر بر غریزه می باشد جدا از تاثیر گذاری بر روی قوه جست جو گرانه ادمی . مسیر سیر تکاملی به حرمت و ارزشی و بهایی که این مسیر برای من داره که تمام عمکلردها و فعالیت هامو از جمله فعالیت های اصلاحاتیمو با این مسیر وقف دادم و در تلاشم بیش از پیش تطبیقش بدم و نیز تمام اعمالمو در این دنیا و نیز حتی در دنیای غیر ماده چرا که مسیر سیر تکاملی مسیری هست که ادمی در جهت حرکت در ان درواقع در نتیجه تکمیل پایانامه زندگی اش که در بردارنده اثرات تمام انچه هست که در نتیجه تقابل و نیز تاثیر بین هریک از بخش های بعد غیر ماده ولی ایجاد میشه که اثرات ان را به شکل عمکلرد در بعد ماده خواهیم دید اما این اثرات در واقع اصل و محتوای یک عملکرد را انجام میدن و انچه که ظاهر عملکرد را تشکیل می دههد تحت عنوان پوسته ان عملکرد درواقع ظاهری هست که با قرار گیری در کالبد ماده به شکل یک پوسته اصل عملکرد را که در نتیجه تقابل و تاثر بین هریک از بخش های بعد غیر ماده ایجاد میشه و نتیجه ان یک اثر هست که این اثر در عالم ماده خود در یک پوششی قرار میگیرد که این پوشش مثل یک پوسته در نتیجه حضور ادمی در کالبد ماده از ادمی این اثر را در بر میگیرد و چون این پوسته منشا ماده بودن دارد به علت خاصیت و ویژگی کالبد ماده در خصوص محدود بودن ان به مکان و زمان ماندگاری ندارد و قابل تغییر بسته به گذر مکان و زمان هست اما بعد غیر ماده چنین نیست و محدود به مکان و زمان نیست بنابراین تغییر در ان به شکل تدریجی و بسته به بعد مکان و زمان وجود ندارد و تغییرات ان در نتیجه تعمیرات هست تعمیراتی که در معنای حقیقی خود به کار روند در غیر این صورت مسکن خواهد بود که به شکل ظاهری هست که این خود وابسته بعد به ماده هست و دیگه وابسته به بعد غیر ماده نخواهد بود گفتم حضور ادمی در بعد ماده مصداق از حضور ادمی در بعد ماده درواقع در بر گرفتن روح ادمی و بعد غیر ماده ان توسط کالبد ماده می باشد که این در بر گرفتن خود در نتیجه حضور روح در کالبد ماده نیز معنا بخشی و جان بخشی به کالبد ماده هست درواقع کالبد ماده در حکم یک پوسته هست برای روح و درواقع بعد غیر ماده در ادمی که این پوسته بودن امکانی هست برای ادمی در جهت شکوفا کردن هر انچه در حکم موهبت در نهاد و سرست ادمی نهفته شده و در نتیجه شکوفا شدن این موهبت ها که مثل لامپ های کی مدار به شکل پشت سر هم روشن میشوند و این مصداقی از رابطه مکملی هست که بین هریک از موهبت ها در بعد غیر ماده در ادمی وجود دارد اما این موهبت به همین شکل روشن نمیشوند همان طور که لامپ های یک مدار برای انکه روشن بشوند و در نتیجه این روشن شدن به گونه ای قرار بگیرند و بسته شوند در مدار که میزان قدرت ماندگار و باز ده کاری انها بیشتر شوند این موهبت ها برای انکه در سرشت ادمی روشن شوند و اثرات ان را در کالبد ماده ما ببینیم نه در کالبد ماده به شکل ظاهر ایجاد شوند بدون انکه تغییری در بعد غیر ماده ایجاد شود که این خود در نتیجه تاثیرات هوس های نفس اماره بر قوه تفکر به عنوان یکی از بخش های بعد غیر ماده در ادمی هست نیازمند مسیری هستن که این مسیر بتواند با داشتن یک چهارچوب ان هم بنا به ویژگی هایی که در سرشت ادمی و نیز امکاناتی که در اختیار ادمی نهاده شده که در نتیجه ان امکانات ادمی بتواند تمام انچه در سرشت خویش نهفته شده را شکوفا کند که در نتیجه این شکوفایی به علت ارزش و موهبتی و ویژگی که بعد غیر ماده نسبت به بعد ماده دارد چنین شکوفایی برابر با اصل حقیقی تکامل در ادمی هست چرا چن شکوفا شدن در اصل صورت گرفته نه در فرع و مصداق از فرع همان امکاناتی هست که به موجبه ان ادمی تمام انچه در بعد غیر ماده اش به عنوان موهبت قرار گرفته شده را شکوفا می کند و بنا به چنین مطلبی معنای حقیقی شکوفایی مسلما در اصل صورت میگیرد چرا؟چون هدف فرع رسیدن به اصل هست و اگر فرع به عنوان معنای حقیقی شکوفایی باشد مصداق هدف مند بودن فرع مورد تناقض قرار میگیرد چرا؟چون تمام فرعیات در نهایت به اصل ختم میشوند و زیر مجموعه ای از اصل هست و بنا به چنین تعریفی شکوفا شدن تمام انچه در حکم موهبت در اصل یعنی بعد غیر ماده قرار گرفته به عنوان اصل و معنای حقیقی تکامل شناخته میشود. و اما این مسیر چیست و چه کسی سازنده این مسیر هست ؟مسلما سازنده چنین مسیری باید کسی باشد که در درجه اول با ویژگی های امکانات تشکیل دهنده این مسیر و نیز ویژگی های انچه که در اختیار ان این مسیر را قرار می دهد اشنا باشد که بتواند متناسب با این ویژگی ها مسیری را تحت عنوان راه کار برای شکوفا شدن تمام این موهبت ها به کار ببرد و بنا به چنین تعریفی می توانیم بگوییم تنها کسی که می تواند مسلط کامل به ساخته شدن چنین مسیری باشد ان کسی هست که سازنده امکاناتی هست که در جهت تشکیل شدن این مسیر و نیز کسانی که در نتیجه گذر از این مسیر به شکوفایی حقیقی میسرند هست چرا؟چون با ویژگی های انان اشنایی و تسلط کامل دارد درست مثل مثالی هست که در خصوص سازنده یک وسیله هست مسلما ان کسی می تواند دستور کار با یک دستگاه را بدهد که مخترع و سازنده ان دستگاه باشد چرا؟چون با ویژگی های ان اشنایی کامل دارد و در نتیجه این اشنایی هست که می تواند متناسب با ویژگی های ان دستگاه دیتور العمل کار با ان را ارائه دهد تا هم دستگاه برای ادم مفید واقع بشه و هم در نتیجه تناسبی که بین ویژگی های ان دستگاه و دستور العمل استفاده از ان وجود داره بتوان بدون اسیب به دستگاه در نتیجه نا اشنایی با ان روش استفاده از ان دستگاه را اموخت.زندگی نامه ادمی و مسیری که در اختیار وی نهاده شده که در نتیجه ان مسیر که مصداق از مسیر هدف مند بود تمام امکاناتی هست که در اختیار ادمی نهاده شده و نیز قرار گیری عملکرد های ادمی بنا به قوه اختیارش که نویسنده پایانامه زندگی خویشتن است بتواند به شکوفایی تمام موهبت هایی که در بعد غیر ماده خویش یعنی روح ادمی بنا نهاده شده توسط خودش در نتیجه بهره مندی درست از امکانات بپردازد مسلما چنین مسیری همان گونه که در مثال دستگاه مطرح کردم باید به گونه متناسب با ویژگی های امکاناتی که در اختیار ادمی بنا نهاده شده و نیز ویژگی های خود ادمی باشد که ادمی به کمک بهره گیری از ان بتواند به تکامل حقیقی برسد و مسلما تنها کسی که می تواند بنا به اشنایی با ویژگی های ان چگونگی بهره مندی از امکانات رو در نتیجه چگونگی گذر ادمی از مسیری که در نهایت ان را به مقصدی که در بر دارنده تکامل حقیقی هست هدایت کند افریدگار و خالق تمام این امکانات و ادمی هست که ان کسی نیست جز خدا.و اما مسیر سیر تکاملی و چگونگی تاثیرات در طی گذر در مسیر سیر تکاملی و ویژگی های این مسیر .مسیر سیر تکاملی درواقع یک چهارچوب هست چهارچوبی که کاوش گر ان خد ادمیست و این مصداقی از قوه اختیار در ادمیست خداوند بنا به این ویژگی در اختیار ادمی امکاناتی زیاد بنا نهاده که این امکانات از بعد ماده که شامل دنیای پیرامون و نیز کالبد جسم خود ادمیست شروع میشه تا بعد غیر ماده که شامل عالم غیر ماده و تمام ویژگی ها و بخش هایی که در کالبد غیر ماده بنا نهاده شده همه و همه درواقع وسیله ایست که در نتیجه ان ها و رابطه فید بکی که بین موهبت های بعد غیر ماده و امکانات سیر تکاملی وجود داره موجب شکوفا شدن بعد غیر ماده در نتیجه شکوفا شدن تمام موهبت های موجود در ان هست و اما مسیر سیر تکاملب همان گونه که گفتیم این مسیر درواقع یک چهارچوب هست که کشف کننده این چهارچوب ادمی به کمک امکاناتی هست که در اختیارش نهاده شده اما ادمی چگونه و به کمک چه امکاناتی می تواند مسیر سیر تکاملی را کشف و در نتیجه این کشفیات چگونه از ان استفاده و در این مسیر در جهت تکامل حقیقی پیش بره؟همان گونه که یک دستگاه روشی برای چگونگی استفاده داره تا فرد با رجوع به ان بتونه طرز استفاده از ان را در بیاره مسلما مسیر سیر تکاملی نیز دارای یک مرجعی هست که در نتیجه رجوع به تمام نکات شامل چگونگی استفاده از امکانات سیر تکاملی چگونگی کشف مسیر سیر تکاملی و قرارگیری در ان و نیز تکمیل ریک از مراحل این مسیر در جهت شکوفا شدن تمام موهبت هایی که در درون ادمی نهاده شده می باشد این مرجع همان کتب اسمانی هست که به عنوان رسالت ادیان الهی در اختیار انسان ها نهاده شده و اما ایا می توان به همین سادگی تمام این نکات را یافت مسلما به همین سادگی نیست چرا؟چون همان گونه که استفاده از هریک از امکانات سیر تکاملی در نتیجه یک رابطه فید بکی می تونه تاثیر بزاره در گذر ادمی در مسیر سیر تکاملی مسلما چنین خاصیتی در بردارنده تلاش و استفاده از امکانات پیش زمینه ای نیز هست اولین امکان که در بعد غیر ماده ما زمینه ساز تمام اعمال ادمی هست تحت عنوان قوه تفکر در ادمی هست قوه تفکر در ادمی درواقع به علت قابلیت تجزیه و تجلیلی که داره دارای توان مندی هایی نیز هست از جملعه استاردگری مسیر سیر تکاملی تقویت کننده هریک از مراحل چرخه سیر تکاملی برای گذر در مسیر 7 گانه تکاملی و نیز حفاظت کننده موقت از سرست ادمی در زمان رسیدن به مراحل انتهای چرخه تکاملی یعنی یقین که در نتیجه باز شدن دریچه قلب ادمی به روی انوار الهی در وی ایجاد میشه که در نتیجه ان یقین در نتیجه نظارت بر قوه تفکر ادمی با تغییر در تجزه و تحلیل ان موجب میشه ادمی از بعد ماده برسه به بعد غیر ماده و در نتیجه تفکر در ان برسه به مرحله کشف هسته افرینش که رسیدن به چنین مرحله ارتباط ادمی رو در نتیجه کمتر شدن مرز بین کالبد ماده و بعد غیر ماده علی رغم تفاوت های ان در نتیجه شکوفا شدن تمام موهبت های بعد غیر ماده و رسیدن به اصل تکامل در ادمی تضمین میکنه و اما مرجع سیر تکاملی همان گونه که گفتم یکی از امکاناتی که سبب میشه ادمی از این مرجع برای کشف سیر تکاملی و نیز ویژگی های امکانات سیر تکاملی در نتیجه استفاده از اونا بر مبای قرار گیری در مسیر سیر تکاملی بهر مند بشه قوه تفکر هست اما این تجزیه و تحلیل ها در قوه تفکر ادمی مسلما نیازمند یک راهنما ستن که این راهنما درواقع چگونگی استفاده از کتب مرجع را به ان ها اموزش دهند این راهنمایان درواقع افراد از خود انسان ها هستن و مصداق از ان این هست که ادمی بهتر بتواند در نتیجه استفاده از معلومات اموزشی ان ها به عنان فرستادگان الهی در نتیجه گذر ادمی در مسیر سیر تاملی بهرمند شوند این فرستادگان پیامبران و امامان هستن و انچه که ادمی در نتیجه اموزش ان ها می بایست در نتیجه بهرهمندی از مباحث کتب مرجع در نتیجه رجوع به ان در نتیجه گذر در مسیر سیر تکاملی بهرمند شود همان نکات کلیدی هست که انان در امعال خودشان به کار بردن این نکات کلیدی همان چگونگی رجوع کنندگی ادمی برای استفاده از این کتب اسمانی هست و اما این تنها امکان سیر تکاملی نمی تونه باسه چرا چون برای تحقق چنین تجزیه و تحلیل هایی نیاز مند بستر سازهایی نیز هستیم که این بستر ها در درون ادمی قوه جست جو گرانه هست که در نتیجه بستر سازی برای تجزیه و تحلیل های قوه تفکر در ادمی سبب بروز عمکلرد در ادمی میشود و اما این تنها در درون ادمیست انچه که بستر سازی عمکلرد ادمی رو فراهم میکنه جهان افرینش و کالبد ماده هست بنابراین هر انچه که در اطراف ما تحت عنوان افرینش هست در کالبد ماده و تمام قوانین ان تنها ازمایشگاهیست که در نتیجه بهر گیری از ان و بستر سازی برای تجزیه و تجلیل های قوه تفکر در ادمی سبب شکوفا شدن هر انچه که روح و بعد غیر ماده ادمی نهفته شده به صورت موهبت خواهد شد و امان علاوه بر قوه جست و جو گرانه و نیز قوه تفکر در ادمی ما بخشی تحت عنوان قوه سیاست در ادمی داریم این قوه در واقع مثل یک الاح گر عمل میکنه که در بر دارنده قوانینی از پیش تعیین شده هست که این قوانین درواقع در جهت اصلاح کردن تجزیه و تحلیل های تفکر ادمی استفاده میشود در طی گذر در مسیر سیر تکاملی در نتیجه عدم تاثیر گذاری هوس های نفس اماره بر قوه تفکر در ادمی درواقع انچه که سبب میشه قوه تفکر در ادمی به عنوان یک حفاظت کننده موقت در ادمی رفتار کند در طی گذر از چرخه سیر تکاملی قوانین از پیش تعیین شده در بخش سیاست در ادمی هست اما زمانی که از ان به عنوان استفاده شود یعنی متناسب با ویژگی نهاده شده در ان به کار برده شود وجود این قوانین درواقع نوعی سوق دهنده ادمی به سمت مسیر سیر تکاملیست و به علت وجود ساختاری که در طی گذر ادمی در مسیر سیر تکاملی شکل گیری شده سبب حرکت ادمی در مسیر درست تکاملی میشود اما تاثیر گذاری قوه تفکر در ادمی فقط و فقط به قوه جست جو گرانه ختم نمیشود بلکه ما بخشی داریم تحت عنوان غریزه در ادمی که این غریزه درواقع در بردارنده دو بخش طبیعی و نیز یادگیری هست که این دو بخش با هم در ارتباط مکملی اما جهت گیری تاثیر گذاری ان از یادگیری به سمت طبیعی هست هریک وظایفی بر عهده دارند که به ترتیب در بخش رفتاری و نیز رفع نیاز کالبد جسم به کار برده میشود جایگاه ان ها در کالبد جسم مثل قوه تفکر و سیاست در ادمی هست در مغز ادمی هست اما مصداق از جایگاه به معنی اثر بخشی بعد غیر ماده بر بعد ماده هست به گونه ای که برای ادمی ملموس و قابل حس باشه و هدف از ملموس و قابل حس بودن برای ادمی در واقع عاملیست و نکته ایست در جهت سوق دادن ادمی و کشف مسیر سیر تکاملی و انچه که تحقق بخش و بستر ساز تجزیه و تحلیل های قوه تفکر به کمک امکانات راهنمای ان در چهارچوب سیر تکاملی کشف این نکات کلیدی سوق دهنده به سمت سیر تکاملی هست که در کنار ویژگی یعنی کشف ان نوعی تاثیر فیدبکی در شکوفا سدن موهبت بعد غیر ماده و حرکت ادمی در مسیر سیر تکاملی را به همراه دارد و اما ادمی در نتیجه بستر ساز ها و توانایی های قوه جست و جوگرانه کار تفکر در افرینش را شروع کرد با حرکت در مسیر سیر تکاملی مسلما در نتیجه حرکت در مسیر سیر تکاملی دو چیز در ادمی به عنوان یک مانع قابل ملموس و حس در ادمی هست اولی هوس های نفس اماره هست و دومی کالبد جسم اما زمانی که ادمی از ان در مسیر سیر تکاملی با ان مقابله نکند و در نتیجه عدم مقابله با ان در طی گذر در مسیر غیر سیر تکاملی موجب عدم استفاده درست از ان شود هوس هاس نفس اماره در طی گذر ادمی در تقابل با نیاز فطری در ادمی سبب نوعی تحرک در ادمی می شود که این تحرک در نتیجه مقابله با یک ویژگی قابل لمس در ادمی تحت عنوان سستی و کاستی هست که به علت محدود بودن کالبد ماده به بعد زمان و مکان در ادمی ایجاد میشود نیاز فطری در ادمی نیازی ذاتی هست یعنی بر گرفته از بعد غیر ماده ادمی هست که این نیاز سبب میشود تا ادمی سوق پیدا کند به سمت مسیر سیر تکاملی بنابراین یکی دیگر از امکانات سوق دهنده به سمت سیر تکاملی درواقع نیاز فطری در ادم هست پایانامه زندگی درواقع پایانامه ای هست که هریک از انسان ها با هر گونه ویژگی و شرایطی که باشن ان را دارند حتی کسانی که دچار نقصی در کالبد جسمشان شدن حتی کسانی که در بدو تولد میمرند با این تفاوت که کسانی که در بدو تولد خویش میمیرند مراحل شکوفا شدن روح خود را بدون مقابله شدن با مانع یعنی کالبد ماده می گذرانند اما به این معنا نیست که بدون وجود کالبد ماده روح ادمی نتوانه مراحل سیر تکاملی خویش را بگذرانه چون مصداق از تکامل درواقع کالبد ماده نیست بلکه کالبد ماده تنها یک امکان و یک وسیله هست که در اختیار ادمی قرار میگیره تا ادمی در نتیه گذر از ان به باور تاثیر پذیری کالبد ماده به بعد غیر ماده یعنی روح خویش دست بیابه و مانی که از ان درست استفاده بشه می توانه عاملی باشه که ادمی در نتیجه تفکر در ان بتواند مراحل سیر تکاملی خویش را بگذرانه تفکر در مسیر سیر تکاملی از تفکر در عالم ماده شروع میشه و میرسه به بعد غیر ماده و در طول مسیر سیر تکاملی ادمی با رسیدن به باور یقین که زمینه ساز گذر ادمی ز مراحل 7 گانه تکاملی هست ادمی دیدش از مادی و ظاهر انچه در افرینش هست یعنی در یک کلام پوسته افرینش تحت عنوان کالبد ماده میرسه به اصل و حقیقت ان تحت عنوان بعد غیر ماده که انچه که در معنای عمکلرد و رفتار و هر انچه که در ظاهر افرینش رخ میدهد در نتیجه تاثیر پذیری بعد غیر ماده هست و قوانین موجود در ان که این قوانین ثبت شده همان نکات کلیدی هست که خداوند در متن و وجود افرینش نهاده که ادمی در نتیجه تفکر در ان مسیر سیر تکاملی را پیدا کرده و در نتیجه قرار گیری در چهارچوب ان و امکانات این چهارچوب مسیر سیر تکاملی را می گذراند اما کسی که در بدو تولد بمیرد درواقع دیگه مرحله تفکر در افرینش و پوسته بر ادمی از بین رفته و ادمی به مرحله تفکر قوانین و نکات کلیدی افرینش حالا این افرینش دیگه محدود به کره زمین نیست بلکه در فضا و بستری گسترده تر تحت عنوان دنیای غیر ماده میرسه که در نتیجه تفکر در ان درواقع به هسته موجود در افرینش میرسه در طی گذر از مراحل سیر تکاملی تمام انچه در روح خویش به شکل نهفته شده وجود داره شکفا میشه میگن تا زمانی که لخته خون در وجود ادمی در رحم زن شکل نگرفته اصلاحا دارای روح نیست اما این گونه نیست چرا که یک سلول با هر گونه ویژگی که داشته باشه یک موجود زنده هست چرا؟چون علائم حیاتی سلولی در ان وجود داره و بنا به وجود چنین علائم حیاتی در ان مسلما نشات گرفته از یک بعد غیر ماده هست چرا؟چون بعد غیر ماده تنها عامل زندگی بخشی و معنای حقیقی زنده بود را در بر داره چرا؟چون قولنینی که در کالبد ماده به عنوان اثرات بروز میده و تمام انچه در معنای زندگی در کالبد ماده اتفاق می افته به واسطه حضور بعد غیر ماده هست و حضور و یا عدم حضور ان به واسطه خواست خدا اتفاق می افته .بنابراین حتی اگه یک سلول از ادمی تشکیل شده باشه معنای زنده بود و روح در ان نهفته شده و ان روح می تواند دارای پایانامه زندگی باشه در کسانی که دچار نقص در کالبد جسم شده اند نیز دارای پایانامه زندگی هستن که این پایانامه زندگی در ان بنا به قوه اختیار ان به دست خودشان نوشته میشه از روی ت ایشان بدون فعالیت ادمی در نتیجه شکوفا شدن آن ممکنه بپرسید بنابراین با این وجود ادم و حوا وقتی پا به زمین و کالبد ماده نهاده بودن تمام انچه در بعد غیر ماده شون وجود داشت شکوفا شده بوده؟بله در ادم و حوا شکوفا شده بود چرا؟چون این توسط خداوند و به دست ایشان صورت گرفته بود اما از این به بعد یعنی از زمانی که پا به عرصه کالبد ماده نهادن درواقع درست مثل افرینش و به دنیا امدن هر ادمی مثل بیدار شدن از یک خواب در نتیجه نزول بعد غیر ماده بر بعد بعد در زمان افرینش و شکل گیری کالبد ماده و نزول بعد غیر ماده در ان درواقع این شکوفا شدن به دست خود ادم و حوا صورت گرفت و توسط خود ان ها چرا؟چون خداوند در نتیجه نزول ان ها به کالبد ماده در نتیجه قوه اختیار و انتخاب ان ها بین قوه جست جو گرانه در نتیجه که خدا که خالق کل هستی هست در اختیار انسان ها قرار داده.زندگی همه ما ادما به نوبه داشتن قوه اختیار و ویژگی ها و امکانات تکاملی که به دست خودمان می تونه استفاده درست نادرست بشه مثل یک پایانامه میمونه دو شکل یا مستقلا تاثیر میزاره روی رفتار و عمکلرد و یا در نتیجه تاثیر بر روی قوانین از پیش تعیین شده تاثیر میزارن روی عمکلرد یا رفتار درواقع بدین شکل هست که داد های معمولا در ابتدا از طریق حواس وارد بخش تعملکردی دارای دو بخش هست یک بخش ظاهری که تحت عنوان ظاهر عمکلرد هست و انچه هست که میبینیم که این عمکلرد به مرور زمان از بین و دچار تغییر میشه به علت کالبد ماده و مادگی بودن ان و دیگری اثرات عکلرد هست که در واقع درون مایه ان را میرسونه که به علت نداشتن بعد مادی درواقع ثابت و مصون از هر گونه تغییرات هست انچه که از عملکرد ادمی ثبت میشه در واقع همین اثرات هست که با انجام هر عمکلرد از ادمی در پرورنده اعمالش ثبت میشه و به علت مصون بودنش از تغییرات مربوط به بعد غیر ماده هست ولی با این وجود بنظر شما ایا اگه فرضا عمکلردی به شکل نادرست ر نتیجه تحریکات و تاثیرات هوس های نفس اماره در مسیر غیر سیر تکاملی در پرورنده اعمالش ثبت میشه ایا راهی برای از بین بردن ان وجود داره؟ما در مقابل تخریب کلمه ای به نام تعمیر داریم تخریب درنتیجه یک نادرستی ایجاد تکاملی هست و ادمی در نتیجه استفاده درست از تفکرش درواقع این تفکر در کنار اینکه نقش استاردگر سیر تکاملی خواهد بود نقش حفاظت کننده موقت روح ادمی در برابر هوس های نفس اماره خواهد بود چون در مسیر اولویت با نیاز فطری هست در نتیجه تقابل ان با هوسهای نفس اماره سبب نوعی تحرک در ادمی میشه که این تحرک از سستی که محدود به کالبد ماده که به علت محدود به مکان و زمان هست جلوگیری میکنه در نتیجه اون ادمی بدون استفاده نادرست از امکانات سیر تکاملی به کسف قوانین در افرینش می پردازه درواقع جهان افرینش مثل یک ازمایشگاه هست که ادمی به کمک ابزار های موجود در خود مثل تفکر مثل قوه جست جو گرانه که متاثر از ان هست مثل کمک ای خداوند در نتیجه حضورش در زندگی ادمی و مثل غریزه ادمی که در بردارنده قوانین از پیش تعیین شده هست ادمی رو به کشف قوانین موجود د افرینش سوق میده و چون مسیر سیر تکاملی ادمی در نتیجه اتفاده درست از انان به عنوان امکانی جهت حرکت در مسیر سیر تکاملی حرکت میکنه و اما ابن تنها مرحله نیست بلکه مرحله بعدی درواقع گذر ادمی در نتیجه شکوفا شدن سه اصل انسانیت و حقیقت جویی و وجدان در نتیجه استفاده درست از تفکر هست که موجب تشکیل سپر محافظتی میشه که روح ادمی رو از تاثیرات هوس های نفس اماره مصون نگه می داره اما این موجب نمیشه هوس های نفس اماره از تحریکات دست بکشن چرا؟چون به عنوان نقشی که در روابط تقابلی با نیاز فطری ادمی دارن برای تحرک حضور دارند و اما در نتیجه ان هست که بعد از گذر از تشکیل سپر محافظتی درواقع به مرحله دست یابی به یقین میرسه که در نتیجه باز شدن دریچه قلهرکس که شده عالم و درواقع تعلیم دهنده دین دانشمند نیست و اونیکه شده دانشمند تنها بها به دانش کرده اونم دانشی که بر حسب تجربه بدست اومده بر حسب تجربه یعنی چی ؟یعنی مسیری که خود ادم با تفکرش با خودش فکر میکنه یه مسیر خودش میسازه حالادر این مسیر چون چهارچوب نداره و چون روحش در مسیر سیر تکاملی تا یقین در نتیجه گذرش از مراحل سه گانه تکاملی تار و پود سپر محافظتیشو در برابر هوس های نفس اماره نساخته بنابراین روحش دیگه مصون از هوس ها نیست و اگرچه در ابتدای حرکت در مسیری که خودش ساخته درست طی کنه در گام بعدی در نتیچه قرار گیری در چند راه مسیری که باید هرکدام رو امتحان کنه تا یه گام به مقصد برسه که نیاز فطریش اونو سوق میده چون مسیر رو خودش انتخاب کرده احتمال اسیب رسانی به خودش و دنیای پیرامونش زیاده و تا تنها تا یک مرحله می تونه حرکت کنه اون مرحله کشف قوانین از مراحل تکاملی ادمی اونم به شکل ریسکی یعنی با امتحان کردن هریک از مسیر ها و رفتن در ان مسیر و در نتیجه متاثر شدن از هوس های نفس اماره و تاثیری که بر استفاده از عقل و منطق ادمی میزاره عقل و منطق ادمی به جای اینکه عاملی باشه جهت گذر از سیر تکاملی عاملی میشه جهت حرکت به سمت صفات نادرست و درنتیجه اون صفات نادرست به استفاده نادرست از قوه جست جو گرانه که با امدن انسان در دنیای ماده به او داده شده در نتیجه قوه اختیار ادمی که خودش ان را انتخاب کردن و متاثر شدن از صفت فراموشی پا به دنیای مادگی یعنی افرینش نهاد ادمی با اسیب به خودش و دنیای پیرامونش به کسب تجربه و از روی کسب این تجربه به کشف قوانین می پردازه دیگه رموز این قوانین رو در نتیجه روابط بین ان ها کشف نمیکنه واسه همینه ما چندین علوم و عرصه علمی در دنیای پیوسته افرینش. بنابراین هدف افرینش و تمام امکاناتی که خدا در اختیار ادمی قرار داده درواقع وسیله ایست برای حرکت ادمی در مسیر سیر تکاملی فکر کنم تا به اینجای صحبت کفایت کنه و حال وارد ایده ای میشم که تصمیم گرفتم در خصوص مسئله تشکیل سازمان های علمی در خصوص بیماری های ناشناخته بدم و اما برسیم به مسئله ایده ام در خصوص مقابله با بیماری ناشناخته ای ال اس و نیز همین مقدمه ای بشه برای پیشبرد در حل بیماری های ناشناخته دیگه اونم ابن هست که قصد دارم با ابده قرار دادن گسترش داقدرت طلبی ها رو در شما کاهش داده و رقابت سیاسی رو در یک فضای سالم تری وقف میده و توجه شما رو به جای مانور دادن اسلحه های نظامیتون در مناطق بحران زده با کاهش بحرانات در نتیجه چنین اتحادی و بیرون اوردن شما سیاستمداران از چنین بازی های سیاسی که موجب اسیب رسانس به جهان افرینش و ایجاد بلبشو و اسیب رسانی و رقابت نادرست بین ادما رو کاهش میده و یک برنامه ریزی خرجی و اقتصادی رو در اختیار ادما قرار میده تا بتونن فکر اقتصادی داشته باشن این خیلی پس مهمه و هزاران فایده دیگه بنابراین توصیه من به تشکیل شعبی در تک تک نقاط منطق و کشورا مخصوصا در مناطقی که میزان پراکندگی این بیماری زیاد هست که هرکدام وابسطه به یک شعبه مرکزی باشن خیلی زیاد و تاکیدم خیلی زیاده و از شما سیاستمداران و دولتمداران میخوام در تشکیل چنین شعبی که وابسته به شعبه مرکزی حل بیماری های ناشناخته هست سریعا اقدام کنید این از این موضوع و خواهشمندم روش تبلیغات رو به رسانه ها واگذار کنید تا به شکل های مختلف و با صرفه هزینه فقط در خصوص تبلیغات بشه تبلیغ کرد نه یک اموزش غلط که در نتیجه اون اسراف گری رو به مردم یاد بده مثل همین شیوه چلنج اب که جز اموزش دادن در خصوص اسراف اب و هیجان در خود نه هیچ تاثیری رو در افراد داره کما اینکه یک اموزش بد رو به افراد داره میده اونم اسراف ممکنه بگید خو یکم اب چه اسرافی رو داره ولی من خواهم گفت همین یکم یکم اب اگه به جای اینکه رو سر ریخته بشه ما که زیر دوش اب میریم هر وقت خودمونو بشوریم و از اب برای نظافت و اشامیدن استفاده میکنیم حدلاقل شیوه ای ارائه داده بشه که با وضع الان تطبیق داده بشه الان شما خودتون بر اورد کنید ما در اکثر نقاط کره زمین با مشکل کم ابی و الودگی اب رو برو هستیم چرا چنین ترفندی باید پیاده بشه اونم در اوج این مشکلات کما اینکه هیچ تاثیر تغییراتی که بگیم معنا چالش رو در ادمی ایجاد میکنه ایجاد نمیکنه جز یک هیجان خو مگه مردم در سرتاسر دنیا این همه شیوه های مختلف برای شاد زیستن هست حتما باید شیوه ای رو ارائه داد که با اموزش دادن اسراف طرف بتونه هیجان زده بشه .واقعا مسخره هست برای همین من توصیه ام به رسانه ها این هست که در درجه اول شیوه ها تبلیغاتیشونو درست کنند برای تبیلغات چنین بیماری هایی شیوه های زیباتری مثل برنامه علمی در این خصوص مثل اطلاع رسانی کارای پژوهشی و نیز بیماری چار نشن الان 99 درصد چنین بیماری هایی در هیجان های کاذب هست هیجان های کاذب یعنی چی؟یعنی من به جای اینکه شیوه درست شادی کردن رو یاد بگیرم و انجام بدم برای اینکه هیجانم چندبرابر بشه دست به اعمالی بزنم یا مصرف قرص که خود مصرف چنین داروهایی حالا من در ارائه مقاله علمی به این سازمان خواهم گفت موجب نشه که افراد به بیماری های عصبی و روحی و روانی دچار بشن.حتی خود این بیماری عصبی ناشناخته هم متاثر از مصرف داروهاست که من مفصلا در خصوصش در توییتر حرف زدم ولی به شکل علمی در ارائه مقاله خواهم گفت مسئله اینجاست که چنین هیجان هایی که در نتیجه چشم هم چشمی و تمرکز همه افراد در یک سازمان جهانی چه واسه کمک کردن چه واسه چنین ترفندی هست که خود این تذفند در نتیجه چشم و هم چشمی می تونه به شکل نادرست باشه کما اینکه خود چنین ترفند تبلیغاتی اشتباه هست در کنار اون کمک های مالی به یک سازمان که در بالا ایده دادم موجب میشه پیشبرد تحقیقات بیاد پایین هیچ چنین سازمان هایی رو حریص تر به گرفتن پول کنه که هیچ فایده ای جز بالا رفتن هزینه درمان نداره .این از این موضوع بنابراین ازتون خواستارم در خصوص حتما فکر کنید و حتما اقدام کنید تا هم بحران های جهانی حلشون پیشبرد خوبی داشته باشه هم فضای رقابتی سالم تر بشه و هم بلبشو های جهانی در نتیجه بازی های سیاسی سیاستمداران کمتر بشه این از این موضوع فکر کنم واسه حرکت اول در سیاست عمکلردی در سیاست نوین با هدف اصلاحات در مسیر سیر تکاملی کافی باشه و اما در خصوص مسئله عراق ترجیح میدم این مبحث رو در بخش خبری از برنامه های توییتر مطرح کنم چون مباحث خبری باید در بخش خبری ایجاد بشه.با تشکر از شما و توجهتان.14:05, 9 October 2014 (UTC)[[User:Etaati1991|Etaati1991]] ([[User talk:Etaati1991|talk]])

Revision as of 14:07, 9 October 2014

Template:Outline of knowledge coverage Template:Vital article

Template:WP1.0 Template:WAP assignment

Name

Arabic Habasha is not "modern Arabic" as it is the Classical Arabic name for Ethiopia. It is now not used diplomaticaly or journalisticaly after a systematic campaign by the Ethiopian government in the 1070's to erase all cognates of that word in various languages when refering to the country. I have heard various reasons for this, but the most rational argument is that it refers to the Semitic speakers only. Habashat was the name of a South Arabian tribe. Support for this argument may be found in Encyclopaedia of Islam II. Unfortunately, I do not have a reference supporting my contention, deriving from memory of the event in a newspaper, that there was such a campaign by the Ethiopian government.

Ybgursey (talk) 06:28, 16 February 2013 (UTC)[reply]

Did you mean 1970's? — አቤል ዳዊት?(Janweh64) (talk) 01:29, 17 February 2013 (UTC)[reply]
The name Habesha is Amharic (and Tigrinya), and is not offensive. It refers collectively to Ethiopian Semitic speakers. Should be no confusion or uncertainty there now about what it refers to, right? Until 1930 most other countries in their languages had called Ethiopia by cognates of Habesha, such as Abyssinia in English. From the 1930s, Emperor Haile Selassie I argued that what was already the native official name for the country since at least ca. 300, Ethiopia, would also be more appropriate for international usage than the cognates of Habesha, because the name Ethiopia is inclusive of non-Habesha Ethiopians. Til Eulenspiegel /talk/ 15:34, 17 November 2013 (UTC)[reply]

It would be useful to know what the 'indigenous' people(s) called their country. All the names given in the article have been attached from outside. Ancient Egypt, for example, had several different names, but the only name that those who lived in the country gave themselves seems to have been 'people' (rmt). Pamour (talk) 11:41, 17 November 2013 (UTC)[reply]

'Useful' to what purpose? What exactly would this information be 'useful' to you for? Til Eulenspiegel /talk/ 15:17, 17 November 2013 (UTC)[reply]

Updating population statistics

The article uses several sources that offer quite different and confusing population statistics, some of which are very hard to verify. Others seem to be estimates and projections. The English-language rolling summary on the Ethiopian Govt's own website, for example, seems to give a total figure from 2007. Overall, such variations are likely to confuse readers. No point in claiming source consistency if there's none, but it's a major article and in this respect at least, could do with a thorough clean-up. I'd offer, but I'm somewhat disadvantaged by my complete ignorance of the Ethiopian script and language... Amharic, I guess... my ignorance is boundless, alas. Haploidavey (talk) 09:22, 3 July 2013 (UTC)[reply]

Leprosy camp near Mota

In a Hungarian book, there's a report from the year 2000 about a leprosy camp called LC2 (Leprosy Camp 2) "near the lake Tana, above Mota". By that time, it was attempted to be kept secret, guarded by the military. It consisted of three sections, where the patients were sorted according to the progress of their disease. The second section, with more advanced cases was somewhat apart, and the third, with the "faceless people" (final stages), approx. 6-8Km (3,7-4,9Mi) apart from the first, in a depression on a mountain, accessible through a very narrow passage. In the 1990 there were about 2800 patients, in 2000 about 7000. That's all info to be found. Does anyone know about it, or have spotted it on satellite images? — Preceding unsigned comment added by 85.181.68.122 (talk) 22:16, 14 September 2013 (UTC)[reply]

The phrase "known to scientists" in the lead

There's a discussion about the phrase "known to scientists" going on Wikipedia:NPOVN#Attribution_issue_at_Ethiopia_-_do_we_need_to_say_.22known_to_scientists.22.3F. Comments are welcome –Jérôme (talk) 13:27, 21 April 2014 (UTC)[reply]

An incredible argument, indeed. "Known" is surely the stronger term, as "known to scientists" may carry an implication that some non-scientists know something different. Cheers. Collect (talk) 14:58, 21 April 2014 (UTC)[reply]
I agree. Thanks. I don't know why Til decided to pick this to edit war about, maybe it was simply because it was me reverting him, which I did simply because it was so obviously wrong (and pov, although he seems to think he was the one following NPOV). Dougweller (talk) 15:06, 21 April 2014 (UTC)[reply]

Was Ethiopia previously landlocked?

I don't know all that much about Eritrea, but I know it was considered part of Ethiopia for a while. Now that Eritrea is independent, we know that Ethiopia is definitely a landlocked country, but was it landlocked BEFORE Eritrea became part of Ethiopia? — Preceding unsigned comment added by 128.63.16.20 (talk) 20:56, 21 April 2014 (UTC)[reply]

In general, yes. The Red Sea coastal regions, right down to Somalia, were part of the Ottoman Empire from the 16th century onwards (to at least the mid-19th century I think). Not sure exactly when that ended, but at any rate Ethiopia certainly didn't have any kind of effective control over any area near the coast in the late 19th/early 20th century. 83.254.159.43 (talk) 05:18, 2 July 2014 (UTC)[reply]

Coordinate error

{{geodata-check}}

The following coordinate fixes are needed for


168.187.28.120 (talk) 18:07, 8 May 2014 (UTC)[reply]

You haven't explained what you think is erroneous, but I've tweaked the coordinates in the infobox slightly. If you still think that the coordinates need to be corrected, please post a clear explantion of the problem below, including the {{geodata-check}} template, and someone will be along to address your concerns. Deor (talk) 10:17, 9 May 2014 (UTC)[reply]

Dictatorship, one-party state or an authoritarian democracy

Is Ethiopia a dictatorship, a de facto one-party state or an authoritarian democracy (in the mold of Russia)? --TIAYN (talk) 20:40, 30 June 2014 (UTC)[reply]

Rastafarianism

Rastafarianism is not a religion of Ethiopia, nor are Rastafarians one of Ethiopia's recognized populations. They are therefore WP:OFFTOPIC in the lede. See the Israel wikipage for the similar Hebrew Israelites, who by contrast do have a notable presence in that country. Middayexpress (talk) 21:55, 9 August 2014 (UTC)[reply]

Nonsense, there is a significant Rastafari presence in Ethiopia, do not try to sound like an authority on things you are clearly not Binghi Dad (talk) 22:31, 9 August 2014 (UTC)[reply]
Yes, and there's a tourist presence too. Neither is sizable or one of the Ethiopian government's recognized local populations. Also, kindly refrain from using anonymous ips. Middayexpress (talk) 22:44, 9 August 2014 (UTC)[reply]
It is obvious that you have issues. However wikipedia does not care what your issues are or if you consider Rastafarians (not -ism) something like a tourist movement in your esteemed opinion. Ethiopia is significant as a spiritual homeland to the Rastafari movement and this fact should not be unilaterally and repeatedly censored from the lede by you. Binghi Dad (talk) 22:51, 9 August 2014 (UTC)[reply]
I'm aware that Rastafarians claim Ethiopia as their spiritual homeland, just as the Hebrew Israelites claim Jerusalem as their spiritual homeland. That doesn't change the fact that Rastafarians similarly are not one of Ethiopia's officially recognized populations nor is Rastafarianism one of Ethiopia's major religions. Neither have roots in the country, so mentioning them in the lede when not even Ethiopia's own actual populations are is undue. Ironically, you also simultaneously removed historical material on the Kingdom of Aksum (an actual Ethiopian entity) from the Book of Aksum. Middayexpress (talk) 23:22, 9 August 2014 (UTC)[reply]
"Nonsense, there is a significant Rastafari presence in Ethiopia", you must be joking. If this community was "significant" as you claim why did you not provide a source? Seeing how "significant" they are it would have been quite easy for you to find one. I would also like to point out how you removed sourced content without a legitimate reason. There is absolutely no reason for such act on Wikipedia. AcidSnow (talk)
You must be joking, it is absurdly easy to verify that the Rastafari presence in Ethiopia is significant - and even includes non-immigrants, are you saying you did not know this without a source? That is only why I disputed the edit, nothing to do with Aksum. Binghi Dad (talk) 23:36, 9 August 2014 (UTC)[reply]
You have completely missed the point if this discussion. You might want to see WP:VERIFY and WP:UNDUE. As for this, "That is only why I disputed the edit, nothing to do with Aksum", there is no reason to take a dispute out on Wikipedia. That is a complete violation of Wikipedias policies. AcidSnow (talk) 23:44, 9 August 2014 (UTC)[reply]
The WP:BURDEN is not on us to disprove the allegedly "significant" presence of Rastafarians in Ethiopia, but rather for you to prove it. Regardless of whether or not it was a mistake on your part, you also removed the historical testimony on the Kingdom of Aksum's first capital and builder. Middayexpress (talk) 23:50, 9 August 2014 (UTC)[reply]
This is starting to look like a case of "article ownership". User Middayexpress feels that he OWNS this article Ethiopia. He looks at it, says, "We're not going to have any mention of Rastafari in MY article." and fights like hell to get it out, including running first and only to his collaborating partner who always backs him up regardless. The important thing you are forgetting though is, even if you do not care for Rastafari in Ethiopia, this still isn't just YOUR article. Binghi Dad (talk) 17:34, 10 August 2014 (UTC)[reply]
Personal attacks and incivility like the above are both against policy and counterproductive, "Binghi Dad". It's also peculiar that you keep alluding to website policy when you just registered this account a little over a month ago (per WP:NEWBIE, "it is very unlikely for a newcomer to be completely familiar with all of the policies, guidelines, and community standards of Wikipedia when they start editing[...] even the most experienced editors may need a gentle reminder from time to time"). At any rate, the WP:BURDEN is still very much on you to disprove the allegedly "significant" presence of Rastafarians in Ethiopia. More than that, you must also prove that "Ethiopia is also the spiritual homeland of the Rastafari movement" since that's what the wikitext actually indicated. That's a statement of fact in Wikipedia's voice, not of personal belief attributed to Rastafarians. It is also undue for the lede, where not even Ethiopia's own actual populations are mentioned. Similarly, asserting that "Israel is also the spiritual homeland of the Hebrew Israelites movement" would be undue for the Israel wikipage's lede (although the Hebrew Israelites do, by contrast, have a sizable presence in that country). Unfortunately, the late User:Til Eulenspiegel (who coincidentally specializes in this area) is no longer with us to provide clarification. Middayexpress (talk) 18:26, 10 August 2014 (UTC)[reply]

The above is a living example of your repeated attempts to deflect from the basic simple question at hand, (i.e. Could the Rastafari connection to Ethiopia and Haile Selassie I be noteworthy to readers of this article even though it is not noteworthy to you?) and deflect attention onto me as your opponent. Even if you could make me "go away" by using some technicality or another do you seriously believe to yourself that you are making the "problem" go away? It won't go away, it will come back to bite you and expose you before the whole world in so doing. Binghi Dad (talk) 18:35, 10 August 2014 (UTC

You might want to stop with the accusations like I recommended earlier. Nowhere does Midday state ""We're not going to have any mention of Rastafari in MY article.". You might want to read WP:NPA and WP:CIV and the others that you previously ignored. AcidSnow (talk) 18:47, 10 August 2014 (UTC)[reply]
You're now arguing something different. You wrote above that "Ethiopia is significant as a spiritual homeland to the Rastafari movement and this fact should not be unilaterally and repeatedly censored from the lede by you". Now you are suggesting that the matter is actually whether "could the Rastafari connection to Ethiopia and Haile Selassie I be noteworthy to readers of this article". I actually agree that the latter is probably notable, just not in the lede or on Haile Selassie's image. It would also need qualification since, for one thing, Haile Selassie did not regard himself as a living God and is on record as having expressed confusion over the Rastafarians' worship of him. He was also lambasted by the Rastafarian founder Marcus Garvey, after Haile Selassie had rejected an invitation to attend one of the Garvey organization's functions abroad. Middayexpress (talk) 19:21, 10 August 2014 (UTC)[reply]
It is your assertion that "Haile Selassie did not regard himself as a living God and is on record as having expressed confusion". I believe this has been explained patiently to you before, but this is only your assertion, since there is no such record of him expressing any confusion, so you must be careful not to prevaricate. Western governments are on record as repeatedly begging him to issue such a clarifying statement but he pointedly refused on several occasions to their considerable disappointment. Not content with that, the Wetsern media such as the BBC and Time Magazine sought to put these words into his mouth following the end of his reign. However all of his public statements regarding the Rastafari movement and directly to the Rastafari movement are on record. We had hoped that you were ready to drop this stick but if you want to take it up again now let us know. Binghi Dad (talk) 19:30, 10 August 2014 (UTC)[reply]
Who exactly is "we"? lol The discussion above is between myself, you and AcidSnow, and your account was just registered. It's also amusing that you should try and project Haile Selassie's own assertions onto me and the vague "Western media". But alas, it's indeed Haile Selassie himself who asserted this [1]: "Selassie said, "I am a man; I am mortal. I will be replaced by the oncoming generation. They should never make the mistake of assuming or pretending that a human being is emanated from a deity."" Middayexpress (talk) 20:35, 10 August 2014 (UTC)[reply]
A very interesting statement for a man that has "no such record of him expressing any confusion". AcidSnow (talk) 21:05, 10 August 2014 (UTC)[reply]
Where did Haile Selassie I ever state "I am confused about this" ??? Where did he ever state any words suggesting to you that he was confused? He was not the least confused and never said he was; thus if you say he admitted to being confused you are "prevaricating" about his words.
Where did he say he did not regard himself as living God? Once again you are falsely putting the very words into his mouth that he was repeatedly requested by Whitehall (on record) to utter, but refused even once to do so during his lifetime. He said he was a man and he was mortal, sure. In case anyone out there is still ignorant about his subtle answer, according to Ethiopian Christianity Jesus Christ is a man and was mortal,in addition to being God. Haile Selassie was asked directly the question if he was the reincarnation of Jesus Christ. He did not say yes or no, however he wisely gave two points of similarity between himself and Jesus Christ, ie his being a man and mortal, that answer does not rule out their being the same nor does it rule out if he thought he was God (which is not what he was asked). I am quite aware that this very question was the matter of a previously settled arb-com case, which is why I wonder why you have chosen this moment to begin again militating against inclusion of information on Rastafari views, and I strongly question your wisdom in doing so as well. Binghi Dad (talk) 21:42, 10 August 2014 (UTC)[reply]
This is quite confusing. you keep asking "where?" when we have always already shown you. What is even more confusing is how you have yet to provided us with anything other than your own original research. It would be nice if you could do something other than that. Anyways, read this: "He wanted to be absolutely clear that he was not a saint or a messiah or whatever. He was just an Emperor of Ethiopia". AcidSnow (talk) 21:50, 10 August 2014 (UTC)[reply]
The man indeed could not have been clearer. He was actually an observant Ethiopian Orthodox Christian throughout his lifetime. Middayexpress (talk) 22:08, 10 August 2014 (UTC)[reply]
You cannot show a single quote from him expressly denying being either Jesus or God, although he was on record repeatedly refusing to. He told the Prime Minister of Jamaica in 1966 expressly that he would agree to no such statement, saying "Who am I to tell them what to believe?" It was a similar story with the British government as far as the 1950s. At no point did he once say nor imply he was "confused"; that is a bald faced prevarication. This has all payed out before in arb-com as no doubt you were aware, or should have been. You have only provided materials attacking the Rastafari faith and your opinions about their faith should not be reason for you to censor mention of them fro this article. Binghi Dad (talk) 23:16, 10 August 2014 (UTC)[reply]
You must be joking. Can you at least provide one source backing your statements? Anyways, this whole discussion has become WP:OFFTOPIC. AcidSnow (talk) 23:32, 10 August 2014 (UTC)[reply]
Do you expect me to believe that you - presumably an adult - are honestly incapable of finding any source verifying these statements removed from the article and therefore as far as you are concerned it is all bogus, like you are the supreme judge here and everything has to be run past you to see if it is acceptable? On the contrary it is you who have pulled arguments out of the woodwork to censor mention of a religion because of your expressed opinion of it, and you say I am the one who must be joking, no sir I am not joking Binghi Dad (talk) 23:56, 10 August 2014 (UTC)[reply]
Have you read WP:BURDEN? " AcidSnow (talk) 00:11, 11 August 2014 (UTC)[reply]
If you are pretending you do not know these were true statements, and are too lazy to do a simple five second google search in case you honestly were ignorant of these things, what right do you have to lay a burden on me to "prove" them to your satisfaction? Binghi Dad (talk) 00:17, 11 August 2014 (UTC)[reply]
Then why are you asking us to prove ours when you to could have done the same? This would have nerver became a "burden" for you if you had done it earlier. Anyways, I have yet to make any "attack" against Rastafarianism let alone any form of "censorship". In fact, you asked us to prove that Haile Selassie stated that he was not God after Midday pointed out. Anyways, this disscusion has become WP:OFFTOPIC. You might also want to read: WP:BURDEN, WP:VERIFY, WP:CIVILITY, PERSONALATTACKS, and most of all WP:IDONTLIKEIT. AcidSnow (talk) 00:29, 11 August 2014 (UTC)[reply]
No actual quote of Haile Selassie I ever once stating he was not God, was ever found, and once again, this very point has been arbitrated upon. Binghi Dad (talk) 00:34, 11 August 2014 (UTC)[reply]

"No quote", you must be joking. Midday and I have pointed it out several times. Here it is again: "Selassie said, "I am a man; I am mortal. I will be replaced by the oncoming generation. They should never make the mistake of assuming or pretending that a human being is emanated from a deity."". As you can clearly see, he has stated that he is "mortal" (a human) and that you must not mistake a human (a mortal) for a "deity" (a God). This means that he is not Jesus, a Messiah or a God. I have now broken this quote down for you. Anyways, as I pointed out earlier, you have a clear case of WP:IDONTLIKEIT. AcidSnow (talk) 00:52, 11 August 2014 (UTC)[reply]

More like you have a case of "ICANTHEARTHAT"... One more time: This entire side argument has been played out thoroughly in arb-com, bringing out a few pages worth of all the recorded statements he gave over the years regarding the Rastafari movement, and never would he dissuade them in the slightest from their faith. At any rate, what does your estimation of the claims of someone else's firm belief system, really have to do with whether the article about them can be linked or mentioned from this one? Binghi Dad (talk) 00:59, 11 August 2014 (UTC)[reply]
You must be joking. I told you several times that this discussion has become off topic but you have refused to acknowledge it. Instead, you asked us constantly to prove pointless things that were off topic. AcidSnow (talk) 01:17, 11 August 2014 (UTC)[reply]
You just keep pasting the same irrelevant quote. As for that quote that you "broke down" for me, let me try to explain it like this. If we believe that Haile Selassie I was a man and mortal, and if we believe that Jesus Christ was a man and mortal, and if we believe that one is the reincarnation of the other, then how is that quote any problem for us? But more importantly - and this is what I do have trouble understanding - why should it be a problem for you if that's what we want to believe? And what do you hope to accomplish by mounting your own attack on doctrines Rastafari believe, as a rationale for excluding them as unworthy of mention in this wikipedia article? Thanks Binghi Dad (talk) 01:23, 11 August 2014 (UTC)[reply]
"same irrelevant quote", you must be joking. You asked us several times to prove that he said he was not God. So explain to us how it is "irrelevant'? I have never made an "attack" against Rastafaris or their beliefs. So please stop with these personal attacks. You are seriously risking being blocked for this behavior. Anyways, as I stated earlier you are arguing pointless and off topic stuff with me and Midday. AcidSnow (talk) 01:43, 11 August 2014 (UTC)[reply]
Ooh, then I take it from that response then that it is definitely a problem with you if we believe that Haile Selassie is the reincarnation of Jesus Christ. Binghi Dad (talk) 01:49, 11 August 2014 (UTC)[reply]
Take what you want but I doubt it is the truth. Your belief is not the problem but how you keep arguing pointless and off topic things. I don't care what you believe but keep it off Wikipedia. AcidSnow (talk) 01:56, 11 August 2014 (UTC)[reply]
I am only here to argue for the continued inclusion of mention of the Rastafari belief as a worthy and notable topic for researchers in this article. Your response was to mount your own direct rebuttal of core Rastafari tenets, and threaten me with block for disagreeing (and agreeing with arb-com). You ought not to get off that easy. Binghi Dad (talk) 02:01, 11 August 2014 (UTC)[reply]
I have never threaten you with anything. "Your response", you asked us to prove this! "threaten me with block for disagreeing (and agreeing with arb-com)", what are you talking about? You were warned about being blocked for your inapproabte behavior! Can you please stop making things up? AcidSnow (talk) 02:06, 11 August 2014 (UTC)[reply]
As anyone may read above, from the beginning when you raised the quote, I advised you that this was the outcome of an arb-com decision and that your own peculiar reinterpretation of the quote is not at all relevant to the question of including a mention Rastafari on this page. You proceeded to adduce your reasoning that this must mean Haile Selassie cannot be God, even though he pointedly did not even address that particular question at any time (that takes basic reading comprehension). You falsely claimed that His Majesty stated he was confused (about what was he confused?) Your argument constitutes an attack on the religions of other editors and readership among others, then you seek to have me penalized with an admin, just for being here and responding to your falsehoods instead of saying "Sure, that's fine! I have no problem with your attacking other religions as an argument for excluding relevant mention of them, go right ahead." If that's what I was expected to say, go ahead and block me for disagreeing with you. Binghi Dad (talk) 06:30, 11 August 2014 (UTC)[reply]

Binghi Dad What is all this about ArbCom? ArbCom doesn't make content decisions (I used to be an ArbCom clerk). So what exactly are you claiming? Dougweller (talk) 19:44, 11 August 2014 (UTC)[reply]

I certainly support a reliably sourced mention of Rastafari in the article, it clearly passes any notability threshold because in the world rasta and Ethiopia are associated in a reasonably mainstream way. It doesnt seem to me that a significant presence of rastas in Ethiopia is required but signioficant sources that connect Ethiopia and Rastafari. ♫ SqueakBox talk contribs 20:30, 17 August 2014 (UTC)[reply]
Among Rastafarian adherents there's perhaps a close connection, just as Hebrew Israelites feel a spiritual connection with Israel. However, on the ground in Ethiopia proper, Rastafarianism barely has a presence [2]: "Selassie, a devout Ethiopian Orthodox Christian, rejected the notion that he had divine powers[...] Selassie was alternately bemused and perplexed by the Rastafarians, and by the adoration he encountered whenever he traveled outside his country[...] But he also firmly rejected their theology, and Rastafarianism never took root in Ethiopia." Given this, a note in the body mentioning that Rastafarians regard Ethiopia as their spiritual homeland wouldn't seem out of place; however, placing it in the lede would be undue. Middayexpress (talk) 20:46, 17 August 2014 (UTC)[reply]
I dont disagree that Rastas from outside Ethiopia are rare in Ethiopia and perhaps it has not spread there as much as in other parts of Africa though even so its a minority religion everywhere in Africa where it is found. Having said that google books are NOT a reliable source for anything on wikipedia. I dont though agree with your comments re Selassie and Rastafari at all, they sound like they have come form an anti rasta Christian website, of which there are a number. He firmly rejected disturbing their faith but there is no evidence whatsoever that he rejected their theology. I would have thought a mention of Rastafari and the movements connection to Ethiopia would be entirely right, posibly in connectionw ith Bob Marley. ♫ SqueakBox talk contribs 20:57, 17 August 2014 (UTC)[reply]
The material above isn't from anti-Rastafarian websites (which by the way I agree aren't reliable sources). That said, this page is under WP:Countries, which has specific guidelines as to what is appropriate on country wikipages. For the lede, it indicates that the name of the country, location in the world, bordering countries, seas and the like should be noted, as well as "a few facts about the country, the things that it is known for" i.e. its main attributes. That's why whether or not Rastafarians have a significant presence in Ethiopia matters. According to the Pew Research Center, which documents the percentages of the major and minor religions in all countries, Rastafarianism is neither a major nor a minor religion in Ethiopia [3]. WP:Countries also indicates that only a country's "major religions" should be noted. Despite this, an exception could perhaps be made. It could be noted in the relevant religion area that although Rastafarian adherents do not have a significant presence in Ethiopia, they nonetheless regard the nation as their spiritual homeland. Middayexpress (talk) 21:36, 17 August 2014 (UTC)[reply]
It also matters how the world sees Ethiopia. May not be for the opening but its a significant enough fact about Ethiopia that Rastas for instance use the Ethiopian flag and see it as a homeland (spiritual? not exclusively). How the world sees Ethiopia is also important, not merely how it percieves itself, and rasta should not be mentioned because its a rleigion practiced in Ethiopia but because itis soemthing well knownm int he world connected to Ethiopia so a rasta presence in the country is NOT required to include something about them. And Selassie's views on Rastafari are not appropriate in this article. ♫ SqueakBox talk contribs 21:42, 17 August 2014 (UTC)[reply]
Please have a look at WP:Countries for the appropriate national criteria; it is strictly centered on the actual country. I realize that Rastafarians feel a tie with Ethiopia. The fact remains, though, that they aren't literally Ethiopian expatriates; Ethiopia is not where their ancestors emigrated from to the New World. The Rastafarian situation thus parallels that of the Hebrew Israelites in Israel, who both spiritually and literally regard Israel as their homeland, and consequently cherish the Israeli flag of David. The difference is that Hebrew Israelites do have a minor presence today in Israel. At any rate, if I understand you correctly, you appear to be suggesting that we should indicate that Ethiopia is the spiritual homeland of Rastafarianism, with no attribution that this is what Rastafarians specifically believe. If so, this cannot be done since that would be asserting a personal belief of Rastafarian adherents as a statement of fact in Wikipedia's voice. Middayexpress (talk) 22:34, 17 August 2014 (UTC)[reply]
It is not that rastas feel a tie to Ethiopia, it is that they are perceived to do so by reliable sources. That link is to a wikiproject not a guideline and I cant see where it says what you are saying, can you give me a quote to search on the page? I think we should attribute what the sources say, and it is a belief, yes, rather than them say being ex-pats, so we wouldnt include Bob marley on a list of famous Ethiopians and I havent said we shouldnt say it is their belief, you misunderstood me there, though not sure why. As a side issue I suggest we dont use the word Rastafarianism in the article. ♫ SqueakBox talk contribs 23:21, 17 August 2014 (UTC)[reply]
Yes, it's a Wikiproject, and as it indicates, it helps develop and works toward standardizing the formats of sets and types of country-related pages. The relevant clauses therein are already noted above, though there are others. That said, Rastafarians do apparently feel a homeland tie to Ethiopia since they believe that Zion (their suggested birthplace of all humankind) is in Ethiopia, advocate "repatriation" to Ethiopia, and regard Haile Selassie as God incarnate. This perhaps could be briefly noted in the appropriate religion area. I'm not sure what you mean by not using the word "Rastafarianism". Are you suggesting that we don't refer to the faith itself? Or do you mean that "Rastafari" is preferable over "Rastafarianism"? I understand that some adherents prefer the former term. If "Rastafarianism" is perceived as pejorative, unrepresentative or otherwise inappropriate by many of the faith's practitioners, it indeed should be avoided per wp:label in favor of "Rastafari" or another acceptable alternative. Middayexpress (talk) 15:04, 18 August 2014 (UTC)[reply]
pFad - Phonifier reborn

Pfad - The Proxy pFad of © 2024 Garber Painting. All rights reserved.

Note: This service is not intended for secure transactions such as banking, social media, email, or purchasing. Use at your own risk. We assume no liability whatsoever for broken pages.


Alternative Proxies:

Alternative Proxy

pFad Proxy

pFad v3 Proxy

pFad v4 Proxy