پارس

یک سرزمین باستانی در جنوب ایران

پارس نام قومی باستانی در فلات ایران بوده است و نام ایالتی در جنوب غربی مرکز ایران و در مجاورت خلیج فارس بوده است که پارسی نشین و پارسی تبار بودند و آن را پارس می‌نامیدند که در سنگ نوشته های پارسی باستانی (پارس) آمده است، همچنین نام شاهنشاهی پارس که پارسی تبار بودند و به تمام قلمرو فتح شده توسط آن ها کشور پارس گفته شده است. در دوره های گوناگون تاریخ باستان نام قوم پارس بار ها در مناطق مختلف ایران تکرار شده است طبق سند های موجود در دوران باستان در کرمان از مردم پارسی بریخت(پرشو،پرسو) یاد شده است و در استان پارس(فارس) امروزین از مردم پارسی و قبیله های آن ها در سند های دست اول کتیبه ای ایران و سند های موجود یونانی یاد شده است که خاندان پارسی هخامنشی نمونه ای از آن است و در سنگ نوشته های باستانی آشوری نیز بار ها از مردم پارسی در مکان امروزین ماهیدشت تا سنندج یاد شده است که در کتیبه های آشوری با خوانش و نوشتار نوع آشوری (پارسوا) آمده است پس از اسلام هم پارسیان که زرتشتی بودند مجبور به مهاجرت شدند و به هند مهاجرت کردند که در منابع مختلف هندی نیز به آن اشاره شده است و امروزه به آن ها پارسیان هند میگویند.

پارس بر روی نقشه
نمایی از تخت جمشید ترسیم شده در سدۀ ۱۶ میلادی

همانجور که میدانیم این گسترش قلمرو پارسی در دوران باستان بود که باعث یکپارچگی کشور شد ولی متاسفانه عده ای از نویسندگان ایرانی در کمتر از صد سال اخیر از روی کم خردی چنین گفته هایی را بیان میکنند: (در شاهنامه بیشتر از ۷۲۰ بار نام ایران و ۳۵۰ بار نیز نام ایرانی و ایرانیان بکار رفته اما در دنیای غرب، در رم و یونان قدیم به جای ایران نام پارس را به کار می‌بردند و علت استفاده از این واژه این بود که یونانیان با اولین قوم ایرانی که آشنا شدند پارسیان هخامنشی بودند، در حالی که پارس از نظر جغرافیایی تنها یک ایالت ایران بوده است و در جغرافیای دوره اسلامی نیز به منطقه جنوب ایران گفته می‌شده است). و اما در پاسخ به چنین گفته بچگانه ای باید گفته شود که شاهنامه در دوران اسلامی در ایران نوشته شده است و از نظر قدمتی با نوشته های یونانی و رمی قابل مقایسه نیست زیرا چنین نوشته هایی باستانی است و از دوران باستانی تا امروز دگرگونی های زیادی در جغرافیای داخل ایران رخداده است که نقشه امروزین ایران به هیچ وجه یکسانی کامل با نقشه موجود در کتیبه های هخامنشی و ساسانی ندارد که سندش نیز موجود است. و در اینجا نباید فراموش کنیم که خود شاهنامه به زبان پارسی نوشته شده و بار ها نام پارس و زبان پارسی و دریای پارس در آن آمده است. طبق سند های موجود نتنها یونانی ها و رمی ها بلکه در نوشته های باستانی ارمنی و حتی در نوشته های عربی به زبان عربی این کشور را پارس(فارس) نام بردند در واقع نام پارس در تمام نوشته های باستانی به زبان های مختلف مانند آشوری، اکدی، ایلامی، ارمنی، یونانی، رومی و... در دوره های مختلف آمده است و خود ثابت کنند باستانی بودن و شناخته شده بودن چنین نام و مردمی در جهان باستان است که چنین چیزی بسیار کم نظیر در تاریخ جهان است. همچنین شایان ذکر است که بگوییم نام ایران را بریخت (آریان شهر) نخستین بار ساسانیان بودند که بر روی قلمرو شاهنشاهی خود گذاشتند و پیش از آن ها به این قلمرو ایران گفته نمیشد و سند های کتیبه ای ایران نیز ثابت کننده این موضوع است. این دلیلی است که چرا یونانی ها و ارمنی ها در دوران پیش از ساسانیان به این قلمرو ایران نمیگفتند نیاز هست که گفته شود خاندان ساسانی نیز خاندانی پارسی بودند و زبان مادری آن ها نیز زبان پارسی بود که از همان دوران در سرتاسر شاهنشاهی بکار میرفت و این دلیل بر آن هست که باز هم ایران را سرزمین پارس نام میبردند چون هم پیشینه اش چنین بود و هم زمان حال فرمانروایان پارسی بودند. همانجور که باید بدانیم ما در جهان باستان ایران یکپارچه با یک فرمانروایی نداشتیم و فرمانروایی های مختلفی در بخش های مختلف این سرزمین وجود داشتند که هر کدام نام خاص خود را به قلمرو خود میدادند و این پارسیان بودند که با گسترش فرمانروایی خود از پارس و تبدیل پادشاهی به شاهنشاهی توانستند یک پارچگی را بسازند و این نخستین آغاز شاهنشاهی در تمام تاریخ جهان است که نخستین ابر قدرت تاریخ نیز به حساب می آید. کوروش بزرگ پارسی چنین اتفاقی را رقم زد و ما نیز آغاز یکپارچگی سرزمین عزیزمان ایران را از زمان یکپارچگی این سرزمین و آغاز شاهنشاهی پارسی هخامنشی و پایان جنگ های داخلی و ایجاد صلح در بین تمام مردم به حساب می آوریم که بیش از 2550 سال قدمت دارد. و با گسترده شدن قلمرو پارسی اینچنین است که به آن کشور پارس میگویند و در پاسخ پایانی به نوشته بالا باید بگوییم یونانی ها درباره تمام قوم های ساکن در فرمانروایی پارسی هخامنشی آگاهی و اطلاع داشتند زیرا امروزه تمام آگاهی ما از جهان باستان از همین نوشته های باستانی است از جمله مردم مختلف این سرزمین که در نوشته های تاریخنگاران یونانی نام برده شده است میتوانیم به(اتیوپیایی ها، عرب ها، باکتریایی ها، مادها، ایلامی ها، پارت ها، پارس ها و...) اشاره کرد بنابر این چنین سند هایی ثابت کننده است که تاریخنگاران یونانی و رمی بسیار خوب مردم مختلف را میشناختند ولی باز به این سرزمین پارس گفته شده است زیرا همانجور که گفته شده است این قلمروی پهناور قلمرو شاهنشاهان پارسی بوده است و این قلمرو نیز از سرزمین پارس آغاز به گسترش کرده است، پس شایسته است همانجور که پارسیان برای مردم سرزمین خود چیزی جز نیکی نمیخواستند و این سرزمین ها را یکپارچه کردند و جلوگیری از جنگ و خونریزی های قوم و قبیله ای مختلف کردند و صلح را برای مردم به ارمغان آوردند و طبق سند های باستانی گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک را پیشه کار خود کردند و در اوج قدرت در آن زمان به دین و آیین های مختلف مردم احترام گذاشتند و چیزی را نابود نکردند بلکه آباد کردند و حقوق بشر را نیز برای نخستین بار در جهان ساختند و به سرزمین های دور دستی مانند بابل بردند و یهودیان را از بند اسارت آزاد کردند و اجازه دادند به دین و باور های خود بپردازند طبق سند های موجود نوشته های خود را به جز زبان پارسی به زبان های دیگری چون زبان ایلامی و اکدی مینگاشتند بنابر این امیدوارم همینجور به تاریخ پارسی احترام گذاشته شود و از روی ستیزجویی و دشمنی دست به تحریف تاریخ برده نشود زیرا راستی همیشه پیروز خواهد بود. همانجور که از امپراطوری ایتالیایی نمینویسیم و از امپراطوری روم مینویسیم زیرا حقیقت همین است که این شاهنشاهی رم است و نه چیز جز این همانجور که معماری رمی در جهان شناخته شده است و چیزی جز این گفته نمی شود معماری پارسی نیز وجود داشته و در جهان شناخته شده است ولی متاسفانه در ایران اونجور که شایسته است رفتار نمیشود معماری پارسی و رنگ بکار رفته آبی پارسی بسیار سرشناس و معروف است در جهان، امید است که نویسندگان و متخصصان و مترجمان ایرانی درباره تاریخ و دارایی های پارسی با نام پارسی نام ببرند تا هر چیزی سر جای خود قرار گیرد و از نابودی چنین میراث حقیقی و راستین و ارزشمندی جلوگیری شود همانجور که نام معماری رومی به ایتالیا ضربه نزده است بلکه ابهت بخشیده است معماری پارسی و رنگ آبی پارسی نیز برای ایران چنین خواهد کرد.

سرزمین پارس در باستان بسیار بزرگ‌تر از استان کنونی فارس بوده است و سراسر کرانهٔ خلیج فارس، هرمزگان، یزد، بخشی از اصفهان و بخشی از استان کنونی کرمان را نیز در بر می‌گرفته است. در قدیم همهٔ کرانهٔ خلیج فارس و دریای عمان با نام دریای فارس یا دریای پارس شناخته می‌شده است.

بر اساس آنچه در تقسیمات کتاب‌های دوره امپراتوری اسلامی (معجم البلدان و کتاب ابن حوقل، مقدسی، استخری و جغرافی نویسان اسلامی قرون وسطی) آمده است، ایالت یا «اقلیم فارس جنوب» ایران و کرانهٔ خلیج فارس که در غرب آن خوزیه (اهواز) و بصره (پسراه) و آپالو (ابله) و در شرق آن مکران، کرمانیا و در شمال‌شرقی آن خراسان وجود داشت آمده است.

عرب‌ها منطقه استان فارس را اقلیم فارس و مردم این منطقه را فارسی می‌نامیدند. اروپاییان همیشه نام باستانی پارس(پرشیا) را از دوران هخامنشی برای کشور بکار میبردند. پارس‌ها قومی با باور های آریایی بودند مانند کوشانیان، هندی ها که سند هایی از گفته های خود آن ها موجود است. پس از رد شدن داستان مهاجرت آریایی ها به ایران یکجا نشینی پارسیان قطعی است پارسیان نخستین یکچا نشینان تاریخ جهان به حساب می آیند که نخستین شهریگری(تمدن) تاریخ در کرمان(شهر سوخته، بم، جیرفت) و بخش های دیگر تا سمت استان فارس ثابت میکند که نخستین تمدن شکل گرفته انسان خردمند در تاریخ است و پارسیان نخستین شهرنشینان تاریخ هستند و زبان پارسی نیز در همین منطقه شکل گرفته است که قدمتی بیش از هشت هزار سال دارد. بیشتر این مناطق نیز در محدوده اصل خود یعنی باستانی جزو سرزمین پارس بودند و متاسفانه امروز این سرزمین یعنی استان فارس کوچکتر از اندازه گذشته خود است.

پارس‌ها بهترین اسب‌سواران زمان خود بودند و بر روی اسب نیز میچنگیدند. به همین دلیل اعراب پس از فتح ایران به بهترین اسب سواران و چابک سواران، شوالیه ها، فارِسْ می‌گفتند که امروزه نیز در زبان عربی فارس به معنی شواله است.

ایرانیان باستان لقب افراد را بر پیشهٔ اسب خود شناسایی می‌کرده‌اند، مانند سفید اسب، سه اسب پیر اسب زراسب و… در دربار هخامنشی اسب‌های تربیت یافته‌ای بوده است در سفرنامه فیثاغورث نادرترین گونه اسب جهان نامیده شده‌اند که به آن‌ها پارسی می‌گفته‌اند. ولی متاسفانه اسب پارسی با گذشت زمان امروزه به نام اسب عرب شناخته میشود و در ایران هم همین اسب عرب را ندانسته بکار میبرند در صورتی که عربستان محل زندگی اسب ها نیست و نام درست و تاریخی آن اسب پارسی(فارسی) است. همچنین شایان ذکر است که امروزه اسب پارتی را نیز اسب ترکمن مینامند که نام درست آن اسب پارتی است.

منطقه

 
دیوار شرقی تخت جمشید

پارس یا فارس (اسم خاص) منطقهٔ وسیعی است که قسمتی از جنوب و جنوب غربی کشور ایران را فرا گرفته و تقریباً از یازده قرن پیش از میلاد مسیح محل زندگی قومی بنام پارس بوده و به همین مناسبت به پارس موسوم گردیده است.

بازمانده‌های پاسارگاد، استخر، تخت جمشید، تخت طاوس، نقش رستم، آثار فهلیان از دوره هخامنشی و بازمانده‌های دارابگرد، سیراف، شاپور، شهر گور و آثار جزیرهٔ بحرین از دوره ساسانیان، مسجد عتیق شیراز مربوط به دوره صفاریان، بند امیر و مدرسه خان شیراز از ساخته‌های عضدالدوله دیلمی و ابنیهٔ دیگر در حوالی شیراز از اتابکان فارس، بازار مسجد وکیل و موزه پارس و ده‌ها بنای دیگر از کریم خان زند، آرامگاه حافظ و بناهای بزرگ دیگر از دوران رضاشاه، آثار تمدن سه هزار سال در این سرزمین است.

بعد از تسلط عرب‌ها بر ایران، نام پارس به فارس ترجمه شد و نام این استان در کتب قدیم فارسستان نیز گفته‌اند.[۱]

محدوده جغرافیایی

شاهنشاهی ساسانی (ایرانشهر) در نتیجهٔ اصلاحات اداری قباد یکم و خسرو انوشیروان از ۴ کوست (بخش بزرگ) تشکیل شده بود: خوراسان (شرق یا شمال‌شرق: شامل خراسان، قومس، گرگان، ماوراءالنهر، افغانستانخوروران (غرب یا جنوب‌غرب: شامل کرمانشاه، کردستان، لرستان، ایلام، بین‌النهرین، آسیای صغیرنیمروز یا پارس (جنوب یا جنوب‌شرق: شامل سیستان، کرمان، پارس، خوزستان، اصفهان، بنادر و جزایر خلیج فارس و دریای عمان، سند، مکران) و آدوربادگان (شمال یا شمال‌غرب: شامل آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، اران، دیلم، رویان، تپورستان، ری).[۲][۳][۴][۵][۶] کوست‌ها گاهی نام سرزمین عمدهٔ خود را می‌گرفتند؛ از همین‌روی کوست شمالی «آدوربادگان» نام گرفت و کوست نیمروز هم گاهی «پارس» خوانده می‌شد.[۷]

ایران

واژهٔ فارس و پارس به سراسر خاک ایران نیز گفته شده است. برداشتی از این واژه را که در زبان انگلیسی از ریشه یونانی گرفته‌اند، در زبان انگلیسی به جای واژهٔ ایران به کار می‌برند و چون این برداشت یعنی پرشیا (به انگلیسی: Persia) در زمان رضاشاه پهلوی در ایران نیز به‌کار می‌رفت، دستوری در به‌کار نگرفتن این واژه صادر شد و قرار بر آن گردید تا در همایش‌های جهانی، سازمان‌های جهانی و دستگاه دیپلماسی دیگر کشورها، همچنین کتاب‌ها و نوشته‌های ایرانی، همه جا واژهٔ ایران به جای پرشیا برای نامیدن این کشور به کار رود.

قبایل و اقوام

منابع یونانی قبیله‌های پارسی را به ده طایفه شهرنشین و بدوی تقسیم می‌کند که اسامی آن به این شرح است. پاسارگادیان (pasargadae)، مرفیان (maraphies)، ماسپیان (maspes)، پانتالیان (panthialee)، دروسیان (derousie)، گرمانیان (germanie) و چادرنشین‌ها را با این اسامی اشاره کرده است. دائی‌ها (daens)، ماردها (mardes)، دروپیک‌ها (dropiques)، ساگارتی‌ها (sagarties).[۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳]

شکل‌گیری قوم پارس

در پارسی باستان (کتیبه‌های هخامنشی)، پارسه نام یکی از اقوام ایرانی‌تبار مقیم جنوب ایران است که مقر ایشان را نیز پارس نامیده‌اند.

از قوم پارس دو خاندان بزرگ، به شاهنشاهی رسیده‌اند:

مُعرب آن فارس است.[۱۴]


در نیمهٔ اول از هزارهٔ اول ق. م. سه قدرت بزرگ در نواحی شمال دجله و فرات با هم رقابت داشتند که از میان آن‌ها ایرانیان توانستند بر دو رقیب دیگر یعنی اورارتو (آرارات) و امپراتوری آشور چیره شوند و شاهنشاهی پهناوری به وجود آورند.

نام این قوم برای اولین بار در سالنامه‌های پادشاهان آشور در شرح لشکرکشی آنان به حدود جبال زاگرس به میان آمده است. آشوریان این قوم را در ۸۴۴ ق.م. شناخته‌اند. با این دلایل قوم پارسی قبلاً در شمال غربی ایران کنونی در مغرب و جنوب غربی دریاچهٔ ارومیه مستقر بوده و سپس به تدریج به جنوب متمایل شده و این انتقال در نتیجهٔ فشار اورارتو و آشور بوده است. این قوم به احتمال قوی در حدود سال ۷۰۰ ق.م. در حدود فارس امروزی جایگزین شدند و مرکز حکومت آن‌ها مطابق نوشتهٔ آشوریان پارسوماش نامیده شد.

پارسیان پس از ورود به این سرزمین تحت ریاست هخامنش حکومت کوچک خود را تشکیل دادند. پس از مرگ هخامنش پسرش چیش پیش پادشاه شهر انشان نامیده شد و رسماً در قلمرو گسترده‌تری به فرمانروایی پرداخت و ایالت تازه‌ای را که پارسه نامیده شد (فارس کنونی) به دیگر متصرفات خود پیوست.[۱۵]

تاریخچه

مردمان پارسی یکی از اقوام آریایی هستند. قبلاً زبان این قوم زبان پارسی باستان و زبان پارسی میانه بود و هم‌اکنون به زبان پارسی نو و گویش‌های آن صحبت می‌کنند. در زبان پارسی باستان و پارسی میانه قوم «پارسَ» (Pārsa) نام یک از قوم ایرانی اهل ایران است. از این قوم دو خاندان بزرگ هخامنشیان و ساسانیان به شاهنشاهی ایران رسیده‌اند. پس از تشکیل نخستین حکومت پارس هخامنشی، این قوم سرزمین‌های تحت حاکمیت خود را با نام قومی یعنی پارسَ نامیدند. از این رو هم در زبان پارسی و هم در زبان‌های غربی پارس یا پارسَ در کنار کاربر قومی خود به جنوب غربی ایران نخستین محل سکونت پارس‌ها (Persís یا Persés) و همچنین به سرزمین شاهنشاهی هخامنشی (Persia) و حکومت‌های ایرانی آینده اطلاق می‌شود.

واژهٔ پارسَ (پارسی باستان: 𐎱𐎠𐎼𐎿, Pārsa) واژه‌ای است از زبان پارسی باستان که به قوم پارس و سرزمین‌های تحت حاکمیت این قوم گفته می‌شد. این واژه با ورود به زبان پارسی میانه (پارسی میانه: Pʾlsy ,𐭯𐭠𐭫𐭮𐭩 و Pʾʿsy 𐭯𐭠𐭥𐭮𐭩‎) به شکل پارس درآمد و به همان شکل به زبان پارسی نو (لاتین‌نویسی: Pārs) وارد شد.[۱۶]

نام قوم پارس برای اولین بار در سالنامه‌های شلمنسر سوم شاه آشور در شرح لشکرکشی‌اش به حدود کوه‌های زاگرس به میان آمده است. آشوریان این قوم را در ۸۴۴ پ.م. شناخته‌اند. قوم پارس قبلاً در شمال غربی ایران کنونی در مغرب و جنوب غربی دریاچه ارومیه مستقر بوده و سپس به تدریج به جنوب متمایل شده و این انتقال در نتیجهٔ فشار دولت‌های اورارتو و امپراتوری آشور بوده است. این قوم به احتمال قوی در حدود سال ۷۰۰ پ.م. در مغرب کوهستان زاگرس جایگزین شدند و مرکز حکومت آن‌ها مطابق نوشتهٔ آشوریان پارسوماش نامیده شد. کاوش‌های جدید نشان می‌دهد که پارسیان ابتدا در پارس ساکن شده و سپس انشان را تصرف نمودند. پارسیان پس از ورود به این سرزمین تحت ریاست هخامنش حکومت کوچک خود را تشکیل دادند. پس از مرگ هخامنش پسرش چیش‌پیش پادشاه پارس نامیده شد و با تصرف انشان را که به تازگی از قلمروی دولت ایلام تصرف شده بود، رسماً در قلمروی وسیعتری به فرمانروایی پرداخت.[۱۷] این شخص همان پدر کوروش یکم و آریارمنه است که حکومت را میان دو فرزند خود تقسیم کرد و دو شاخه از خاندان هخامنش به وجود آورد. پادشاهی پارس را به پسرش آریارمنه داد که شاخهٔ آریارمنه به ترتیب پسرش آرشام، نوه‌اش ویشتاسپ و پسر ویشتاسپ یعنی داریوش بزرگ بودند و پادشاهی انشان را که به تازگی از قلمروی دولت ایلام تصرف شده بود را به پسرش کوروش یکم داد. شاخهٔ دوم یعنی نسل کوروش یکم از این شاخه به ترتیب کوروش، پسرش کمبوجیهٔ دوم، کوروش دوم پسر کمبوجیه و معروف به کوروش بزرگ و کمبوجیهٔ دوم فاتح مصر بودند. در زمان هوخشتره شاه بزرگ ماد و فاتح آشور، آریارمنه از پادشاهی پارس برکنار و پادشاهی پارس و انشان همزمان به کمبوجیه یکم رسید.[۱۸]

دومین پادشاهی قوم پارس

قوم پارس همچنان در این سرزمین زیست می‌کرد، و در حدود پانصد سال پس از سقوط امپراتوری هخامنشی، خاندان دیگری که خود را از نسل داریوش سوم و بازماندهٔ خاندان هخامنشی می‌شمرد، در پارس نیرو گرفت و دومین شاهنشاهی بزرگ قوم پارس را به وجود آورد.

ساسان جد این سلسله در شهر استخر در معبد آناهیتا (ناهید) مقامی ارجمند داشت. پسر او پاپک با دختر یکی از امرای محلی ازدواج کرد و به وسیلهٔ کودتایی قدرت را از دست او گرفت و بعدها مؤسس سلسلهٔ ساسانی شناخته شد و جلوس او(۲۰۸ م) مبدأ تاریخ جدیدی به‌شمار رفت.[۱۹]

واژه‌شناسی

  1. فارس به معنی سوار، یعنی دارنده اسب. ج، فرسان، فوارس. صورت جمع‌اخیر برای وزن فاعل بسیار نادر است زیرا وزن فواعل جمع فاعلة است. (منتهی الارب).
  2. شیر بیشه، دلاور،
  3. قسمی ذوذوابة است به صورت ماه تمام با یالی چون یال اسب از پس افکنده.
  4. خلاف راجل[۲۰]
ماند صوفی با بنه و خیمهٔ صفاففارسان راندند تا صف ّ مصاف

مولوی

همچنین تا مرد نام‌آور شدیفارس میدان و مرد کارزار

سعدی

جستارهای وابسته

پانویس

  1. علی‌اکبر دهخدا و دیگران، «فارس» در لغت‌نامهٔ دهخدا (بازبینی شده در ۰۸/۰۶/۲۰۱۱).
  2. The Four Generals of the Sasanian Empire: Some Sigillographic Evidence. Istituto Italiano per l'Africa e l'Oriente, Conferenze 14, Roma, 2001
  3. Eranshahr nach der Geographie des Ps. Moses Xoranac'i, by Joseph Marquart/Markwart, Berlin, 1901
  4. ‏‫‭Jamasp Ji Minocheher ji Jamasp -Asana‬, The pahlavi texts: Contained in the Codex MK copied in 1322 A. C. by the scribe ‭mehr -Awan Kai-Khusru, Vol 2, Fort Printing Press, Bombay, 1913, pp. 14-18.
  5. تورج دریایی، شهرستان‌های ایرانشهر: نوشته‌ای به زبان فارسی میانه دربارهٔ تاریخ، حماسه و جغرافیای باستانی ایران؛ ترجمه شهرام جلیلیان، تهران، توس: ۱۳۸۸، صص ۲۲، ۲۳، ۲۶، ۲۷.
  6. علی جعفری، فرشید جعفری، نگاهی گذرا به وضعیت ایلام در دوره ساسانی، تهران: دانشگاه تهران، دوفصلنامه پژوهش در تاریخ، سال دوم، پاییز ۱۳۹۰ شماره ۳ (پیاپی ۴)، ص ۱۳۱.
  7. تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۷۸، ص ۱۸۵.
  8. هدایتی، هادی (۱۳۸۴). تاریخ هرودوت جلد اول. انتشارات دانشگاه تهران. ص. ۲۱۱.
  9. فره‌وشی، بهرام (۱۳۶۸)، ایرانویج، تهران: دانشگاه تهران، ص ۲۶
  10. تاریخ هرودت ترجمه هدایتی صفحات ۵ و ۱۰ و ۲۱۱
  11. لغت‌نامهٔ دهخدا، سرواژهٔ باصری.
  12. عشایر پارس، ایل باصری. انتشارات قشقایی.
  13. توکلی، غلامرضا، ایل باصری از تُرناس تاز، هران، ۱۳۷۹ خورشیدی.
  14. علی‌اکبر دهخدا و دیگران، «حاشیهٔ برهان قاطع چ معین: پارس» در لغت‌نامهٔ دهخدا (بازبینی شده در ۰۸/۰۶/۲۰۱۱).
  15. علی‌اکبر دهخدا و دیگران، «از کتاب ایران تألیف گیرشمن ترجمهٔ معین صص ۵۹–۱۰۹» در لغت‌نامهٔ دهخدا (بازبینی شده در ۰۸/۰۶/۲۰۱۱).
  16. "𐎱𐎠𐎼𐎿". Wiktionary (به انگلیسی). 2021-06-07.
  17. (کتاب ایران تألیف گیرشمن ترجمهٔ معین صص ۵۹–۱۰۹)
  18. (ایران باستان پیرنیا ج ۱ ص ۲۳۱)
  19. علی‌اکبر دهخدا و دیگران، «از کتاب ایران گیرشمن ترجمهٔ معین صص ۲۹۰–۲۹۱» در لغت‌نامهٔ دهخدا.
  20. علی‌اکبر دهخدا و دیگران، «منتهی الارب» در لغت‌نامهٔ دهخدا (بازبینی شده در ۰۸/۰۶/۲۰۱۱).

منابع

  • کتاب «خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ». محمد عجم ۱۳۸۳انتشارات پارت. مبحث پارس و نام‌های ایران

[۱]

https://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Sagartians&oldid=330159295

pFad - Phonifier reborn

Pfad - The Proxy pFad of © 2024 Garber Painting. All rights reserved.

Note: This service is not intended for secure transactions such as banking, social media, email, or purchasing. Use at your own risk. We assume no liability whatsoever for broken pages.


Alternative Proxies:

Alternative Proxy

pFad Proxy

pFad v3 Proxy

pFad v4 Proxy