پرش به محتوا

ویکی‌پدیا:قهوه‌خانه/بایگانی ۳۷

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

سرانه کتابخوانی در ایران دو دقیقه اعلام شد

[ویرایش]

اصل خبر! واقعا جای تاسف دارد. --سندباد ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۱:۲۰ (UTC)[پاسخ]

همان بهتر که در ایران کسی کتاب نخواند… ببینید چه کتابهایی این سال‌ها در ایران چاپ می‌شود و در عوض اجازه چاپ کتاب‌های درست و حسابی را نمی‌دهند… (و یا حتی چاپ مجدد کتابهایی که چند سال پیش چاپ شده بوده) --Taranet ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۳۵ (UTC)[پاسخ]
سرانه مطالعه نه کتابخوانی! در این آمار مطالعه SMSها هم لحاظ نشده! (وگرنه اول می‌شدیم) ‏• Яohaŋ ٭ ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶، ‏۰۶:۰۹(UTC)
آخه این چه حرفهایی هست که می‌زنید، ما محتوای تمام کتاب‌ها را بلدیم چرا باید دوباره بخوانیم! --کامیار ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۴۴ (UTC)[پاسخ]
احتمالا کنکور را گذاشته بودند که آمار مطالعه کشوری برود بالا، اما گویا لحاظ نمی‌شود. برای همین می‌خواهند برش دارن. Taeedxy ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۴۷ (UTC)[پاسخ]
البته این موضوع زیاد به ایران مربوط نمی‌شود بلکه بیشتر به ایرانی‌بودن مربوط می‌شود. البته شرایط هم مهم است. من بیاد دارم در روزگاری که روزنامه‌های جناح خاصی رونق داشت برای خریدن بعضی از آنها باید در صف انتظار می‌کشیدید. بعد از جهادی اکبر که کمر به نابودی تمام روزنامه‌های آن جناح بستند افول شدیدی در روند مثبت گرایش مردم به روزنامه خوانی صورت گرفت. حال آنکه در کشوری مانند نروژ مردم متوسط روزی ۳ روزنامه مطالعه می‌کنند. در حالی که بیشترین تیراژ کتابها مربوط به کتابهای مذهبی و دفاع مقدس است هیچ کتاب جدیدی از نویسندگان روز دنیا منتشر و یا ترجمه نمی‌شود زیرا تلاشهای انتقال صحیح مطالب و بدور از سانسور برای بسیاری از نویسندگان و مترجمان بسی دشوار است. پرفروش‌ترین کتابهای ما نیز بیشتر حاوی مطالبی مرتبط با چگونه در ۶۰ دقیقه لاغر شویم، چاقی بدون درد، در ۲۴ ساعت میلیاردر شوید، کی پنیر من را جابجا کرد؟ (همان چگونه پولدار شویم خودمان)، ریکی و نیرو درمانی، روش‌های همسرداری و داستان‌های عاشقانه صد تا یه غاز.اگر دربارهٔ مسائل جنسی هم گاهی متریالی پیدا شود آن هم بسی پرفروش است و بقیهٔ موارد. دیروز رادیو پیام اعلام کرد که امسال از تجمع دست فروشان که تنقلاتی مانند پفک، بستنی، هات داگ، کیک زرد و ساندویچ تخم مرغ در محل نمایشگاه می‌فروشند به شدت جلوگیری خواهد شد زیرا باعث معطوف شدن حواس ملت به خود می‌شوند و روند پیشرفت خرید کند می‌شود و همچنین اعلام کرد که دستفروشی که پفک می‌فروخت چندیدن برابر یک غرفه‌دار درآمد کسب کرده‌بود. البته در آخر خبر رادیو زمانه داشتیم که بودجه پیش‌بینی شده در سال ۸۷ ظاهراً ۲۷٪ کم شده‌است. با این همه موارد آیا امیدی است که همان ۲ دقیقه سال بعد نشود ۳۰ ثانیه؟!--کامیار ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۲۳ (UTC)[پاسخ]
کامیار جان ۳۰ ثانیه را جدا خوب گفتی ولی چه کسی پنیر مرا بر داشته را جدا میان آنها نگذار که کلاسش فرق می‌کند!--Taslim ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۳۳ (UTC)[پاسخ]
جناب تسلیم اتفاقاً من هم آن کتاب را دارم و خوانده‌ام. منظورم این نبود که آنها بد هستند و یا خوب! هدف نشان دادن گرایش مردم به آن مقولات بود که چه مباحثی داغ هستند. زمانی Network marketing بازارش در ایران داغ بود (که خوشبختانه برچیده شد) و خریدن آن کتاب هم برای ملت اجباری بود.--کامیار ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۴۷ (UTC)[پاسخ]
مسئله کتابخوانی فقط چاپ کتاب و شکل جلدآن و زمان صرف شده برای مطالعه و ترجمه از سر باز کنی نیست. یک بعد مهمتر از آن مسئله صنعت تولید علم و تحقیقات و دانش روزی است که چاپ کتاب و کتابخوانی آن را پشتیبانی میکند تا به دست مصرف کننده برسد. مثلا برای این مقاله انگلیسی ۴۰ منبع ارائه شده‌است. در حالیکه متاسفانه میبینیم در این روز‌ها وقت و دلمشغولی اکثر نوجوانان امروزی به جای اینکه شناخت بیشتر و بهتر محیط اطراف خودشان و مسائل علمی و ریاضی و حقایق باشد، صرف و ضایع کردن وقت با گیم‌های مصرفی وارداتی و کپی شده در پشت کامپیوتر‌ها و تماشای فیلم‌های تخیلی عجیب و غریب هالیوودی یا چیز‌های دیگر شده. به نظر من در باره مسله کتابخوانی باید برنامه ریزی‌های اساسی تر و اصولی تری شود.Pastorals2007 ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۵۴ (UTC)[پاسخ]
با مشکل تولید دانش و پژوهش موافقم، فرهنگش اصلا عمومی نیست. عادت به مصرف‌گرایی شدید یکی از مشکلات ما است. ظاهرا یکی از مظاهر «باحال» بودن هم کتاب‌نخوان بودن و اهل فکر نبودن است. چند ماه پیش با یک جوان رشید ایرانی دیدار کوتاهی داشتم، در این ملاقات (وقتی مشغول گپ زدن و درگیر نوشتن و خواندن شدیم) دیدم خیلی مشکل دارد. وقتی علتش را جویا شدم گفت که تمام عمرش (در تهران) سعی می‌کرده به عنوان آدم کتاب‌خوان و بقول خودش nerd شناخته نشود، چون اصلا «باحال» نبوده! علی عظیمی ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۵۵ (UTC)[پاسخ]
امان از باحالی ایرانی!!!--Taslim ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۰۶ (UTC)[پاسخ]
فی‌الوقع بنظر میاد شما هیچکدام کاسب نیستید و مجبور نیستید از صبح تا شب دنبال قوت لایموت دو بزنید درین صورت وقتی شب آش و لاش برگشتید منزل، اگر زق و زوق بچه و نق و نوق «منزل» و روزمرگی گذاشت که شبی همان ۲ دقیقه را مطلبی بخوانید، درآنصورت خدارا شاکر باشید که در عرض یکسال شاید بتوانید کتاب مورد علاقه خود را بخوانید. از قدیم گفتند، همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید! صادق بهرامیبحث ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۱۶ (UTC)[پاسخ]


به نظر من کتاب‌خوانی اهمیت ندارد. هر ملتی به گونه‌ای کسب اطلاعات می‌کند. من شخصا از اینترنت بسیار بسیار بسیار آموخته‌ام و نیز از بحث با دوستان(نه فقط در اینترنت) و نیز با اندیشه در پیش خودم. پس فکر می‌کنم نخواندن کتاب، بیان‌کنندهٔ ناآگاهی ملتی نیست. مردم ما اطلاعات عمومی بالایی دارند که بیش‌تر در بحث و گفتگو شاید بدست آمده‌باشد، چون جنس جامعهٔ ایران، این رفتار را میجوید. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۳۴ (UTC)[پاسخ]

این از مصادیق فرهنگ شفاهی‌است. آسیب‌شناسی فرهنگ شفایی مجالی دیگر می‌طلبد. به‌آفرید ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۵۸ (UTC)[پاسخ]
گذشته از آن کتاب‌خوانی انسان را تک‌بعدی بار می‌آورد و جلوی خلاقیت انسان را می‌گیرد. همچنین نویسنده خواست خود را به خواننده تلقین می‌کند.(شاید چون کمتر دربارهٔ یک موضوع دو کتاب بخوانیم. تازه اگر دو کتاب دارای یک دیدگاه نباشند!) معمولا نوشتهٔ کتاب‌ها به دلیل بیان جزئیات و دادن اطلاعات بسیار توسط خواننده حقیقت محض پنداشته می‌شوند. مثلا من کتابی دربارهٔ هیتلر خواندم، که جزئیات تک تک رویدادها را نوشته بود. شاید به همین دلیل من با خودم گفتم دیگر این که دروغ نمی‌شود! نویسنده قصد داشت خواننده را به هیتلر علاقه‌مند کند، هر چند شاید بسیاری از آنچه گفته بود، نیز حقیقت بود(ولی شاید همهٔ حقیقت را نگفته بود!) و در راه این هدف موفق نیز شد! کتاب‌خوانی چون همیشه با فراموشی همراه است، زمانی که برای خواندن بخش‌های فراموش شده، که بیش‌ترین بخش کتاب را شامل می‌شود، گذاشته می‌شود، زمان هدر رفته‌است! (هرچند بخش‌های فراموش شده به طور غیر مستقیم در زمانی که هنوز فراموش نشده بودند، بر زندگی فرد اثر گذاشته‌اند). کتاب‌خوانی به شکل سنتی، امروزه کمتر فایده دارد، چراکه امروزه منابع به گونه‌ای هستند که با جستجوی رایانه‌ای می‌توان بسیار سریع به موضوع اصلی رسید، و دیگر نیازی به خواندن کل کتاب یا کل بخش(با بهره‌گیری از فهرست) نیست. با این‌همه کتابخوانی سودهای بسیار نیز دارد. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۳۱ (UTC)[پاسخ]
پیرامون فرمایش‌های آغازین شما: برای همین است که پیرامون هر موضوع باید چند کتاب خواند. به‌آفرید ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۵۴ (UTC)[پاسخ]
خوب پس با توجه به سخنان wayiran دوستان بگویند برای مبارزه با فرهنگ منحطّ کتاب خوانی و به صفر رساندن آن ۱۰ دقیقه چه پیشنهادات عملی دارند؟Taslim ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۰۹ (UTC)[پاسخ]
پیرامون سخنان Wayiran باید اضافه کنم که هر رسانه‌ای این مشکلاتی را که شما برشمردید دارد. مگر شما همه اخبار را از ۵ کانال تلویزیونی کاملا مستقل دنبال می‌کنید؟ یا چند روزنامه کاملا مختلف را مطالعه می‌کنید؟ کتاب ارزشش این است که شما را با نویسنده هم‌دم می‌کند بدون اینکه نیازی داشته باشید او را ببینید یا حتی پشت کامپیوتر بنشینید. در ضمن (اکثر) کتابها نتیجه مقدار زیادی وقت، تفکر، پژوهش و نگارش و ویراستاری هستند، و از این جهت میزان و کیفیت آگاهی کسب شده با مطالعه کتاب زیاد با اطلاعاتی که شما شفاها می‌شنوید تفاوت دارند. تلاش برای توجیح مزایای کتاب‌خوانی نمی‌کنم، اما گزارهٔ شما (کتابخوانی اهمیتی ندارد) گزارهٔ بزرگی بود، ضمن اینکه کتابخوانی منافاتی با دریافت اطلاعات از طریق اینترنت یا بطور شفاهی ندارد. علی عظیمی ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۱۵ (UTC)[پاسخ]
من روزانه شاید یک دقیقه هم کتاب نخوانم (از نوع کاغذی) اما دست کم یک ساعتی کتاب می‌خوانم (از نوع دیجیتالی). حالا من را در آمار شمرده‌اند یا نه؟! ▬ حجت/بحث ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۱۲ (UTC)[پاسخ]
منظور از کتاب در چنین آمارهایی و اغلب آمارها حیطه علوم انسانی است (شامل ادبیات و دیگر مباحث نظری رشته انسانی).Aparhizi ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۱۹ (UTC)[پاسخ]

خودتون رو بزارین جای یه جوان ایرانی ۶ سالگی خودندن یاد میگیره و از همون لحظه برای خوندن تحت فشار هست درس خوندن زبان خوندن کلاس تقویتی و.... خوب فرهنگ نمره گرا مدارس ایران باعث میشه بسیاری از خوندن دلزده بشن، جدا از اون الان یک پروژه در حال اجرا دارم به نام راهنمای کتاب www.rahnamayeketab.ir (لینک نمیدم که تبلیغاتی نشه) خوب حدودن پانصد هزار جلد کتاب هست ککه باید تو این لیست کنیم که شصت درصد این کتاب‌ها آموزشی، بیست درصد کتاب داستان، ده درصد کتاب مصور کودکان و مابقی کلا ده درصد از کتاب‌های ایران هستن، مجله‌ها و روزنامه‌های ایرانی هم که عین کانال‌های تلویزیون همش دارن شایعه میسازن و به هم تیکه میندازن و پشت این و اون حرف میزنن مشکل تو سیستم نشر کتاب و نظام آموزشی و امتحانی ایران هست نه مردم --شهباز ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۱۲ (UTC)[پاسخ]

موضوع فقط خوندن نیست، گاه نسخه آوایی کتاب‌ها بیشتر از نسخه کاغذی مخاطب داره، مسئله اینه که کاغذ‌های ایران دارن حروم میشن --شهباز ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۱۸ (UTC)[پاسخ]

البته حجت جان منظور همان سرانهٔ مطالعه‌است که فکر نکنم در این آمارگیری آمده باشد! و جناب وی‌ایران شما کل مبحث کتاب را زیر سوال بردید! آیا با آمدن ایمیل، نامه‌نگاری غیر رایانه‌ای از مد افتاد؟ خیر، بنا به شنیده‌های اتفاقاً در ممالک راقیه هنوز هم داغ است و حتی از کذشته نیز بیشتر! هر چیز جای خودش. --کامیار ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۴۵ (UTC)[پاسخ]


به نکتهٔ جالبی اشاره کردید. با آمدن رادیو، روزنامه از بین نرفت، با آمدن تلویزیون، رادیو از بین نرفت، با آمدن اینترنت، تلویزیون از بین نرفت. ولی هر کدام از طرفداری دیگری کاست. اکنون هم همین است. کتاب‌خوانی زمان انسان را هدر می‌دهد، به ویژه اگر آنچنان که به‌آفرید گرامی گفتند: «برای همین است که پیرامون هر موضوع باید چند کتاب خواند.» بدون شک خواندن چند کتاب دربارهٔ هیتلر بسیار خوب خواهد بود، ولی آیا خواندن یک مقاله بهتر نیست. خواندن چند کتاب چه میزان از زمان ارزشمند هر انسان را میگیرد؟ آیا دانستن اینکه هیتلر کیست تا به این اندازه ارزشمند است؟ یا هر موضوع دیگری. اگر کسی بر روی موضوع ویژه‌ای در حال پژوهش است، می‌تواند از کتاب‌های مربوطه بهره گیرد، ولی برای ما که می‌خواهیم اطلاعاتمان را بالا بریم، اتلاف وقت است. و اینکه کتاب‌خوانی در جامعه‌ای کم باشد، دلیل بر ضعف آن جامعه نیست. چیزی که ضعف را مشخص می‌کند، خواندن مطالب بی‌فایده و برخی رمان‌هاست(که کمتر فایده دارند) و تنها زمان فرد را به هدر می‌دهند. نشانهٔ ضعف، عدم آگاهی مردم یک کشور است نه کم بودن زمان کتاب‌خوانی. هدف از کتابخوانی آگاهیست و هنگامی که می‌توان به این آگاهی از راه‌های دیگر در زمان کوتاه‌تر رسید، چرا این کار را نکنیم. با این همه می‌پذیرم که گاهی، برخی کتاب‌ها را باید خواند. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۰۶ (UTC)[پاسخ]

نکته مهمی که از صحبت شما می‌شود برداشت کرد این است که به‌خوبی نشان می‌دهد چرا سرانه مطالعه در ایران این‌قدر پایین است و کشوری به‌مانند ایران (با عرض تأسف و پوزش) از نظر فرهنگی در زمره فقیرترین‌هاست و علت هم چیزی نیست جز چنین تفکری. خوب است توضیح دهید این فایده شامل چه چیزهایی می‌شود و بفرمایید این «وقت ارزشمند» اگر صرف مطالعه کتاب نباید بشود در چه راهی باید صرف شود؟Aparhizi ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۲۲ (UTC)[پاسخ]
دوست گرامی، نگرانی شما را می‌ستایم. زمان می‌تواند صرف مقاله‌خوانی شود و در صورتی که به راستی نیاز به اطلاعات بسیار بسیار گسترده‌ای(به مانند یک پژوهشگر) بود آنگاه به کتاب‌ها مراجعه کند. دوست من، کتاب‌ها قاتل زمان هستند. تازه اگر کتابش پرمحتوا باشد. کتاب به جزئیاتی اشاره می‌کند که همه فراموش می‌شوند. کتاب دید بسته‌است در حالی که مقالات دید باز. باز هم می‌گویم با این همه کتاب هم ارزش خود را دارد، ولی تنها زمانی که نیاز به اطلاعات بیش‌تر باشد. و باز هم می‌گویم پایین بودن کتاب‌خوانی نشانهٔ ضعف نیست. پایین بودن دانش و آگاهی نشانهٔ ضعف است. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۳۷ (UTC)[پاسخ]

زمان خواندن یک کتاب برابر است با زمان خواندن ۵۰۰ مقاله. کدام بهتر است؟ (جذابیت کتاب را نمی‌توان منکر شد) اصلا خودتان ببینید خواندن ۵۰۰ مقاله در نظر ما دشوارتر می‌آید. چرا؟ چون برای مغز ما سخت‌تر است. چرا که مجبور است اطلاعات بیش‌تری را بپذیرد. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۴۰ (UTC)[پاسخ]

مهم کتاب یا مقاله نیست مهم مطالعه گریزی هست --شهباز ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۴۵ (UTC)[پاسخ]

البته کتاب‌های شما گویا خیلی خیلی قطور هستند و مقالات‌تان بر عکس زیادی نازک! یک مقاله اگر دست‌کم ۵ صفحه باشد آن‌وقت کتاب مورد نظر شما حدود ۲۵۰۰ صفحه دارد که راستش را بخواهید من به‌عمرم جز یکی دو استثنا نظیر فرهنگ دهخدا چنین کتاب‌های "عظماًیی را تنها در کتاب‌خانه یکی از دوستانم دیده‌ام که فرزند یک روحانی است و آن کتاب‌ها میراث مرحوم پدرشان! این‌قدر ذهنیت فایده‌باور نداشته باشید، کتاب و مقاله دو چیز جدایند. می‌شود بفرمایید نظیر صد سال تنهایی و برادران کارامازوف و قصر (کافکا) و بیگانه آلبر کامو و صدها اثر برجسته ادبی را در کدام مقاله می‌توانید بیابید؟! تازه آگاهی را چه معنی می‌کنید؟ این که رئیس‌جمهور اتیوپی نامش چیست یا رواندا در کجای نقشه واقع شده نامش آگاهی است؟ گویا شما عقیده دارید در کشور ما سطح آگاهی بالاست؟Aparhizi ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۵۶ (UTC)[پاسخ]

اگر به راستی مطالعه‌گریزی است، موافقم. دربارهٔ ۵۰۰ مقاله هم نخست اینکه هر مقاله می‌تواند ۲ صفحه هم باشد(مثل مقالات ویکی) و دوما خوب ۵۰۰ مقاله نه، ۱۰۰ مقاله. آیا خواندن ۱۰۰ مقاله آگاهی را بیش‌تر بالا نمی‌برد؟ من صد سال تنهایی را نخوانده‌ام ولی می‌دانم که به راستی برخی داستان‌ها آنچنان بر آدمی اثر می‌گذارند که ناگفتنیست. ولی همین اثر نوعی جادو شدن بر پایهٔ خواست نویسنده‌است، که انسان را به سمت و سوی دلخواهش خواهد کشید. باز هم همین جنس رمان‌ها به دلیل به اندیشه وا داشتن انسان برای گزینش راه آیندهٔ زندگی، بسیار مفید هستند، ولی خواندن چند مقالهٔ فلسفی برای گزینش مسیر آیندهٔ زندگی شاید مفیدتر! خیر منظور من از آگاهی این نیست که نام رئیس جمهور اتیوپی چیست! منظورم این است که وقتی از دوستم که کتابی دربارهٔ تاریخ نادرشاه خوانده دربارهٔ تاریخ ایران می‌پرسم، حتی ترتیب سلسله‌ها را هم نمی‌داند. ولی من به عنوان یک مقاله‌خوان تاریخی، بسیار می‌دانم. (از ازخود تعریف کردن نفرت دارم!) Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۱۶ (UTC)[پاسخ]

مقاله البته تعریف مشخصی دارد، آن چیزی که در ویکی می‌بینیم نامش باید مدخل یا چیزی شبیه به آن باشد و گرنه نوشتن «فلانی ۲۵ سال دارد و عضو تیم ملی است» که مقاله نیست! (مقاله در حقیقت همان چیزی است که در روش تحقیق شیوه نوشتنش را آموزش می‌دهند، کاری آکادمیک است و ویژگی‌های کاملا مشخصی دارد (چیزی شبیه مطالبی که در مجلات تخصصی منتشر می‌شود). به نظر من هم داشتن حداقل اطلاعات عمومی لازم است، تخصص داشتن در یک رشته واجب است و درآخر چیزی که ملتی را بافرهنگ و توسعه‌یافته از نظر فرهنگی نشان می‌دهد شمار بالای سالن‌های سینما، وجود کتاب‌خانه‌های مجهز، و تالارهای نمایش پیشرفته‌است و این‌ها همه البته باید پررونق باشد؛ تا بتوانیم بگوییم ملتی بادانش و آگاه داریم. ما در ایران نه اولی‌اش را داریم نه رونقی داریم و... نتیجه همین می‌شود که می‌بینید! (با برداشت شما از کتاب‌خوانی هم هیچ موافق نیستم، اگر این‌طور بود که طرفداران نیچه جملگی قاتل می‌بودند!)Aparhizi ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۰۹ (UTC)[پاسخ]

اصلاً باور نمی‌کردم این‌طور باشد، یا شاید هم من درست نفهمیدم: منظور از کتابخوانی هر نوع کتابی (درسی، رمان، ...) است؟ فکر می‌کردم نوجوانان ایرانی نسبت به ملل اروپایی حداقل بیشتر کتاب می‌خوانند، چون هم‌کلاسی‌های غیر ایرانی‌ام را که نگاه می‌کنم، می‌بینم همان دو دقیقه را هم در سال کتاب نمی‌خوانند. مشکل انگار واگیرداره!

کتاب‌خوانی مثل خیلی ویژگی‌های دیگر یک «ویژگی اکتسابی» است، یعنی مدرسه، جامعه، خانواده و علاقه شخصی و حتی شانس در چگونگی شکل‌گیری این موضوع (عادت) نقش دارند. مساله مقایسه مقاله و کتاب هم راه به جایی ندارد چون این دو با هم خیلی تفاوت دارند. مطمئن نیستم، ولی شاید پویا نبودن فضای کتاب در ایران در بی‌علاقگی عمومی نقش مهمی داشته باشد. علی عظیمی ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۱ (UTC)[پاسخ]

آمار تاسف باری است اما خیلی چیز تازه‌ای نیست. توی اتاق همکلاسی‌های من، مخصوصا دخترها، اکثرا یک کوه کتاب ریخته و همشون وقت آزاد یا دارن ورزش می‌کنند یا کتاب می‌خونند. تنها کسایی که کمتر از بقیه مطالعه می‌کنند، ایرانیها، عربها، پاکستانیها و کمی تا قسمتی آمریکاییها هستند. تازه مثلا اینجا دانشگاهه! م.ن.

آمریکایی‌ها بسیار هم کتاب خوان هستند و شاید از لحاظ آمار سرانه کتابخوانی در ده ردیف اول در میان تمام کشورهای جهان باشند. دوستانی که در آمریکا زندگی میکنند میتوانند این موضوع را تائید کنند. --سندباد ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۲۵ (UTC)[پاسخ]
در ضمن بهتر است در بحث‌های خود این‌قدر «مردم» را معصوم جلوه ندهیم، آن‌قدر برای ما این کلمه قداست یافته‌است که همواره مقصر را در جای دیگری می‌جوییم. به قول اکتاویو پاز: مردم من و شماییم.Aparhizi ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۴۱ (UTC)[پاسخ]
جناب وی‌ایران شما ظاهراً دو معنی دانش و اطلاعات عمومی را یکی می‌دانید. آیا به نظر شما اگر کسی پیدا نشود که همان ۵ کتاب را در مورد هیتلر بخواند می‌تواند مقاله‌ای چند خطی و غنی بنویسد تا شما خسته نشوید؟! بله شما اطلاعات عمومیتان در مورد تاریخ بالاست ولی تاریخ نمی‌دانید. ترتیب سلسله‌ها را می‌دانید ولی اداب و رسوم زندگی مردم و نحوهٔ حکومت کردن حاکمان و منش حاکم بر آن جوامع و دلایل تضعیف حکومت‌ها و نابودی آنها و تحلیل‌های مرتبط را نمی‌دانید. من به شخصه ترجیح نمی‌دهم مقاله‌ای را که شما با چنین طرز تفکری نوشته‌اید بخوانم. زیرا به تصور من نوشتن یک مقاله حاصل بررسی و خواندن منابع متفاوت و مختلف و تحلیل‌های گوناگون است نه ورق زدن چند برگ و نوشتن چند خط! در ضمن بسیاری از کتاب‌ها و علوم روز به علت داشتن حق تکثیر تا سالها اجازهٔ گسترش بر روی شبکه جهانی را نخواهند داشت و شما به راحتی خود را از آنها محروم می‌کنید. ترویج این عقاید غلط برای جامعه‌ای با فقر فرهنگی همانند ما سم است. اگر نظر شما درست می‌بود با بودن اینترنت پرسرعت و همه‌گیر در کشورهای پیشرفته و صنعتی بساط کتاب باید برچیده می‌شد در حالیکه می‌بینیم از افتخارات دانشگاهی مانند یوسی‌ال‌ای اضافه شدن کتاب‌های روز دنیا در سریع‌ترین زمان ممکن می‌باشد. و اینکه کودکان آلمانی در رتبهٔ نخست کتاب‌خوانان دنیا نمی‌بودند همگی می‌نشستند پای نت و مقاله می‌خواندند. --کامیار ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۱ (UTC)[پاسخ]
همانطور که گفتم کتابخوانی مهم نیست. شاید کسی هفته‌ای هم یک کتاب بخواند ولی باید دید چه چیزی از آن کتاب آموخته‌است. بسیاری از مردم زمان خود را با خواندن داستان می‌گذرانند. برای نمونه هری پاتر این بخش از نوشتارش را بخوانید: «تا تاریخ آوریل سال ۲۰۰۷ بیشتر از ۴۰۰ میلیون نسخه از شش کتاب اول این مجموعه به فروش رفت و این کتابها به بیش از ۶۴ زبان دیگر ترجمه شده‌اند. هفتمین و آخرین کتاب این مجموعه، هری پاتر و یادگاران مرگ، در ۲۱ ژوئیه ۲۰۰۷ به بازار آمد و ناشران رقم فروش اولین نوبت چاپ آنرا فقط در آمریکا، ۱۲ میلیون نسخه اعلام کرده‌اند. این موفقیتها، عنوان پردرآمدترین رمان‌نویس تمام دوران را برای رولینگ به ارمغان آورد.» این هم در کتابخوانی در نظر گرفته می‌شود! بدون شک هر اثر نوشتاری سودی دارد، ولی به راستی این کتاب چقدر آموزنده بوده‌است؟ خواهش می‌کنم بی‌طرفانه تصمیم بگیرید. اگر همان زمان برای خواندن مقالات دست و پا شکستهٔ ویکیپدیا گذاشته می‌شد فرد بیش‌تر سود می‌کرد یا با خواندن این که «هری رفت پیش هرمیون... هرمیون بش گفت...» باز هم می‌گویم بالا بودن میزان کتابخوانی ارزش نیست. بالا بودن آگاهی یا میزان مطالعه ارزش است. آن هم بالا بودن میزان آگاهی و مطالعه در مسایل باهوده. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۵۲ (UTC)[پاسخ]
این تقسیم‌بندی شما در مورد کتاب (مفید و غیرمفید) مرا به یاد احمد کسروی و جشن‌های کتاب‌سوزانش انداخت! ادبیات عامه‌پسند هم درگاهی است برای ورود به آثار بزرگ ادبی، بالاخره باید از جایی شروع کرد و وجود این گونه کتاب‌ها به‌شدت در تشویق افراد به مطالعه مؤثر است. البته پدیده هری پاتر موضوع جدایی است.Aparhizi ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۸ (UTC)[پاسخ]

کل این بحث را بهتر است به ویکیپدیا:گپ ببرید. Alefbet ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۰ (UTC)[پاسخ]

در تایید حرف سندباد، فکر کنم در دنیا اول شاید ژاپنی‌ها باشند (حدس من). لیکن در آمریکا، این آمار مطالعه، حالا اگر در دنیا اول نباشد، اما در حد کفایت بالا است. کافسیت به محیط نگاه کنید و به اینکه به چه چیزهایی ارزش میدهند: آمریکا در تعداد (هم کمیت و هم کیفیت) دانشگاه‌ها در جهان اول است. از نظر درصد R&D در کل بودجه هم آمریکا اول است.[۱] از نظر بودجه هم نصف تحقیقات علمی جهان از آن آمریکاست.[۲] در تمام شهرها، آمریکاییان کتابخانه هایشان (و نه اماکن مقدسشان) را از افتخاراتشان میدانند. در همین تگزاس، مردم از دادن مالیات بیزارند، و پول زیادی هم ندارند. اما از دادن مالیات اضافی برای ساخت یک کتابخانه عمومی آبرومندانه با تجهیزات کامل برای استفاده همگان لحظه‌ای دریغ نکردند. من هنوز یادم نرفته که برای عضویت در کتابخانه حسینیه ارشاد چقدر منت سرم گذاشتند. تازه ذخیره اش هم سیستم بسته بود، و کتابهای زیاد بدرد بخوری هم نداشت. همینطور برای استفاده از کتابخانه IPM، و دانشکده فنی باید دست بدامان این و اون میشدیم. کتابخانه دانشکده فنی دانشگاه تهران حتی به دانشجویان دانشکده علوم همان دانشگاه خدمات نمیداد!! اما اینجا، صرفا بعنوان یک دانشجو، بر طبق مصوبه دولت تگزاس، من مستقیما به تمام ۷۰۰ کتابخانه آکادمیک این ایالت دسترسی مجانی (با حق نامحدود قرض کتاب) دارم. و اگر درخواست کتابی کنم که هیچکدامشان نداشته باشند، بر طبق قانون میان-کتابخانه‌ای بنام ILL، اگر از هاروارد هم که شده، کتاب را (بدون حتی گرفتن مخارج پستی) در اختیار من (که هیچ نسبتی با دانشگاه هاروارد ندارم) میگذارند. مثالی دیگر: این کلاس‌ها را می‌بینید؟ اینها دوره هاییست که دانشگاه تنسی مجانا در اختیار دانشجویان و اهالی علاقمند شهر هر ترم قرار میدهد. یعنی دقیقا همان دوره‌هایی که جهاد دانشگاهی در دانشگاههای ایران (بازای دریافت شهریه) برگزار میکنه. خلاصه اینکه، سیاستهای اینجا بگونه ایست که مردم را تشویق به علم و خواندن و کتاب میکند. در تولید نخبگان همیشه اولند، و اگر هم نباشند، سرمایه‌های خود را بکار گرفته تا نخبگان جهان را با وعده حقوق و رفاه بیشتر، جذب خود کنند، و میکنند. قصد من فخر فروشی و پز آمریکا نیست. ابدا. (من کی هستم که بخوام پز بیام؟) اما دلم میخواد که همه دوستان بدانند که در ایران خرافه گویی سیاسی بشدت رواج دارد: به ما مدام یاد می‌دادند: آمریکای استکبار، آمریکای جهانخوار، ...والخ. یک مشت مزخرفات. آمریکاییان اگر امروز در دنیا حکومت میکنند، دارند نون زحماتشان را میخورند. مثل خر زحمت کشیدند تا بدینجا رسیدند. ما‌ها چه میکنیم؟ یا اینیم یا اینیم یا این. اون عده قلیل درس خونده‌ای هم که داریم میان روی ویکیپدیا و همش بحث سیاسی و مذهبی و موضوعات اسرائیل و بهاییان و الخ میکنند.

خب جای تعجب هم ندارد.--زرشک ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۳ (UTC)[پاسخ]

(تعارض)اولاً اینکه اگر جمع کثیری هری‌پاتر را دوست دارند و می‌خوانند و شما دوست ندارید این دلیل بر بیهوده بودن آن نمی‌شود. شما هر چه را دوست نداشته باشید بیهوده می‌دانید؟ حال آنکه اگر یک میلیارد نفر آن را باهوده بدانند! در ضمن اگر کودکی وقت خود را صرف خواندن هری‌پاتر کند بهتر از این است که ساعت‌ها گیم کامپیوتری بازی کند و یا شوی تلویزیونی ببیند. مهم این است که فرهنگ مطالعه در بین جوامع و مخصوصاً کودکان نهادینه شود. ممکن است شما ۱۰ کتاب بخوانید که مثلاً ۴ تای آنها مطلبی قابل ذکر نداشته باشد ولی همین که عادت به خواندن کرده‌اید این شما را به ادامه مطالعه سوق می‌دهد و شما ۶ کتاب دیگر می‌خوانید که بسیار برایتان آموزنده بوده‌است. این بهتر است تا انسانها ساعت‌ها به صفحهٔ تلویزیون زل بزنند و سریال‌ها و فیلم‌های بدردنخور ببینند و.... آگاهی هم مگر با مطالعه بیشتر بالاتر نمی‌رود. در ضمن کتاب همیشه برای افزودن دانش نیست بلکه می‌تواند سرگرمی نیز باشد. همانگونه که برای سرگرمی تخته بازی می‌کنید و یا ورق و یا به دیدن دوستان می‌روید و... و اما با کلام جناب پرهیزی موافقم: بالاخره باید از جایی شروع کرد و وجود این گونه کتاب‌ها به‌شدت در تشویق افراد به مطالعه مؤثر است. --کامیار ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۵ (UTC)[پاسخ]


اینطور که پیش می‌رود فکر کنم هنوز گل بایگانی خشک نشده باید بایگانی کنیم!

دربارهٔ اینکه چه چیزی باهوده و چه چیزی بیهوده‌است، این آنقدر واضح است که گفتنی نیست. اگر هم قرار باشد بحث کنیم، جز کلکل نخواهد بود چون بسیار روشن است. هر آن چیزی که در روند پیشرفت جهانی تاثیرگذارتر و مفیدتر باشد باهوده‌تر است ربطی هم به خوش آمدن یا نیامدن ندارد.

دربارهٔ این که افراد اگر کتاب بخوانند بهتر است تا گیم بازی کنند، شکی نیست. (البته برخی گیم‌ها سودمند است.) و این که کتاب حتی به شکل هری‌پاتر می‌تواند مقدمهٔ کتابخوانی کتاب‌های سودمند باشد، هم شکی نیست. اگرچه چندان عملی نیست. یک رمان‌خوان همیشه رمان می‌خواند.(نمونه‌های واقعی‌شان را می‌شناسم که با آنکه بسیاری از رمان‌ها را خوانده ولی هنوز علاقه‌ای به خواندن کتاب‌های سودمند ندارند).

با این حال مقالات موجود در اینترنت هم می‌توانند فرد را به همان میزان به خواندن علاقه‌مند کنند و مقدمهٔ سودمندتری هم خواهند بود. با این همه حرف شما دربارهٔ این که کتب بیهوده می‌تواننند مقدمهٔ خواندن کتب باهوده شوند، درست است. ولی آیا چیزهای دیگر نمی‌توانند مقدمهٔ چنین چیزی شوند، ویا آیا به اندازهٔ کتب بیهوده نمی‌توانند، حرفیست که نیاز به بحث فراوان دارد. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۵ (UTC)[پاسخ]


جناب زرشک شما بسیار یکسوی به موضوع نگریسته‌اید. حیف که اکنون نه امکان بحث دارم و نه اینجا جای بحث خارج از موضوع است و نه اساساً اینگونه بحث‌ها پایان و نتیجه‌ای دارند. ولی سعی کنید واقع‌بین باشید. نمی‌گویم بدی‌های داخل را نبینید، نه، همه چیز را ببینید. بدرود. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۵۱ (UTC)[پاسخ]
تشکر. شما مرا بیاد کتابی بنام ۴۵۱ درجه فارنهایت انداختید. فیلمش را هم گمانم شبکه ۱ نشان داده. روز خوش.--زرشک ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۰۵ (UTC)[پاسخ]
تقسیمبندی جناب wayiran در مورد کتابها که رمان جزو کتابهای بیهوده قرار میگیرد و سایر کتابها جزو کتابهای آموزنده و باهوده، به نظرم بیهوده‌ترین تقسیم بندی بود که تابحال شنیده‌ام. فکر کنید مثلا رمان برادران کارامازوف داستایوفسکی که به قول ژان پل سارتر منشا به وجود آمدن سبک اگزیستانسیالیسم است و آن همه باعث تغییر و تحول در اروپا شده، یک کتاب بیهوده فرض شود. همان رمانهای داستایوفسکی بودند که اینشتین درباره شان گفت: هیچکس به قدر داستایوفسکی بر من تاثیر نگذاشته، حتی بسیار بیشتر از کارل فردریش گاوس ریاضیدان. سیمرغ کوچولو ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۲۷ (UTC)[پاسخ]
یا نیچه که میگوید هیچکس مثل او به من روانشناسی نیاموخته‌است.سیمرغ کوچولو ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۴۰ (UTC)[پاسخ]
دوستان خواهشاً انینطور احساسی ادعای منطقی من را با کتاب سوزی یا ممنوعیت کتاب‌خوانی یا... مقایسه نکنید. من نمی‌گویم کتاب بسوزانیم یا کتاب بد است. ولی به جز کتاب، منابع دیگری وجود دارد که بدون هدر دادن زمان انسان با جزئیاتی که فراموش می‌شود، می‌تواند اطلاعات را به انسان دهد. پیش از این هم گفتم برخی کتاب‌ها از این دسته جدا هستند. و این که دوست عزیز سیمرغ گفت، من می‌گویم رمان‌ها همه بیهوده هستند(!) خیر من هرگز این را نگفتم، ۱- گفتم هر آن چیزی که در روند پیشرفت جهانی تاثیرگذارتر و مفیدتر باشد باهوده‌تر است ۲- رمان بیهوده نیست ولی باهوده‌تر از آن بسیار است. آن کتابی هم که مثال زدید که تحول ایجاد کرده دقیقا جز همان کتاب‌هاییست که من در تک تک نوشته‌های این بحثم نوشتم «البته برخی کتاب‌ها هستند که..» Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۳۷ (UTC)[پاسخ]

جناب زرشک، این همه داد سخن دادید ولی هیچ نگفتید. خدا را شکر که شما به همه ۷۰۰ کتابخانه ایالت تگزاس دسترسی دارید، چون ممکن است کتابی در هیوستون پیدا نشود ولی شما آن را در دهات واکو بیابید! حالا ماندم که دوره آشنایی با جاوا اسکریپت در دانشگاه تنسی چقدر به فرهنگ کتابخانی مردم تگزاس کمک کرده، بلکه بتوانم به برادران جهاد دانشگاهی راهنمایی کنم که برای ارتقای فرهنگ کتابخوانی، دوره فلش و عکاسی پانارومیک برگزار کنند. دوست من، خرافه‌گویی سیاسی در کشور ایالات متحده دست کم به اندازه ایران بلکه بیشتر از ایران رواج دارد، دولتشان هم بیشتر از دولت ج.ا. در دروغ پراگنی استاد و فعال است. ملاک کتاب و کتابخوانی فتح جهان (با موشک و سلاح اتمی) نیست، همانطور که ژاپن و آلمان و فنلاند و اسپانیا هیچ کدام از این هوچی گری‌ها را ندارد ولی ملتهایی بافرهنگ و کتابخوان هستند. اگر قدم رنجه کنید و به دانشگاه آریزونا تشریف ببرید، خواهید دید که در تاریخچه دانشگاه نوشته که مردم شریف توسان با تاسیس دانشگاه مخالفت جدی داشتند چون برای آنها اولویت با تاسیس زندان و تیمارستان بود!

تمام سرویس‌ها و سیستم‌هایی که گفتید نه تنها در آمریکا و بقیه کشورها بلکه در خود ایران هم هست. سیستم استقراض کتاب تا جایی که من دیدم خیلی سریع بین دانشگاه‌های تهران و کتابخانه ملی ایران (در ساختمان بزرگ جدیدش) کار میکند. دانشکده‌ها هم تعداد کتابهایی که داشتند محدود بود و هست و اولویت با دانشجویان دانشکده خودشان هست، چه از قدیم گفتند چراغی که به خانه روا است به مسجد حرام است. باید دید که علیرغم وجود همه این خدمات (با کم و کاستی مثل همه چیزهای دیگر در ایران) چرا «فرهنگ کتابخوانی» رو به رشد نیست. شاید از اثرات درازمدت پس از جنگ باشد؛ شاید عدم اعتماد مردم به ترجمه‌ها، عدم علاقه مردم به خواندن کتابهای قابل خرید، تیراژ پایین یا گرانی کتاب باشد. شاید بخشی از نسل جوان به‌روز بودن را در تماشای خضعبلات ماهواره‌ها می‌بیند تا خواندن کتاب جدید. چیزی نیست که نتوان آن را ریشه یابی کرد. کاربر:افشین افشان

اگر همه ما ایرانیان بجای اینکه سعی در جواب دادن و برسرجای نشاندن دیگری، تلاش میکردیم به پند و حکمت دیگران کمی لااقل فکر، و سعی در بکارگیری نکات بدرد بخور آن در زندگی مان میکردیم، وضع این فرهنگ ایران به جایی نمیرسید که الان روش اینطور بحث و ریشه یابی کنیم. شما بجای اینکه با لحنی تمسخر آمیز نمونه مثال برای من از آریزونای ۱۰۰ سال پیش بیاورید، به من بگویید که امروزه دنبال آموختن چیزی از آنان هم بوده اید؟ آیا چیزی هم هست که شما از آنان آموخته باشید؟ یا خدای ناکرده همانند اکثریت، در آریزونا (که لابد هم آنجا را میشناسید) فقط درسی خوانده، به ایران بازگشته، و حال بدگویی آمریکا را می‌کنید؟ تا جایی که من دیدم، در دانشگاه آریزونا، نه جوجه نگهبانی هست که دم در کتابخانه جلویتان را گرفته و بپرسد «شما...؟....با کی کار داشتید؟»، و نه مامور فنچ امر بمعروف و نهی از منکری هست که به من بگوید چرا در کتابخانه لباس آستین کوتاه پوشیده‌ای، و حتی نه کارت دانشجویی در ازای استفاده از منابعشان از من خواسته میشود. بلی. مولانا علی فرمودند بندهٔ آنم که چیزی به من آموخت. و من از همین جامعهٔ «صهیونیستی کافر شیطان بزرگ» دریاها آموختم، و با چشم خود دیدم دنیا آن چیزی که در ایران به ما میگفتند نیست. نه سیاه است. نه سپید. بلکه زیباتر است.--زرشک ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۱۲ (UTC)[پاسخ]
و ضمنا کمتر کسی هست که این روزها به این بهانه‌های «آمریکاییان دانش و امکانات دارند چون پول دارند. ما هم اگر داشتیم چنین و چنان میکردیم»، توجهی کند. اینجور بهانه‌ها با نفت بشکه‌ای ۱۱۷ دلار دیگر جور نیست. کلید کار سر اولویتهای سیاسیت. همان دانشگاه تنسی که ۲۰ جور دوره مجانی کامپیوتری برای شهروندانش میگذارد سالی ۳۰-۴۰ میلیون دلار کسری بودجه هم دارد، و نفت و سوبسید هم ندارد. اما با سواد بودن و کتاب خوان کردن مردم برایشان اهمیت اول را دارد. نه برپایی روز مبارزه با مفاسد تهاجم فرهنگی غرب (اعمال حجاب زورکی)، و شاخ به شاخ شدن با اسرائیل. و ضمنا آمریکا جهان را با «موشک و سلاح اتمی» لازم نیست «فتح کند». اینکار را با همین ماهواره‌ها، اینترنت، و ویکیپدیا (که همگی منشا آمریکایی دارند) میتوان انجام داد. روز بر همگی خوش.--زرشک ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۴۴ (UTC)[پاسخ]
بیخود نیست میگن همه چیز در ایران سیاسی میشه، اینهم یک نمونه‌اش: بگو مگوی منتقدان و دوستداران آمریکا، آن هم سر کتاب نخواندن جوان ایرانی.  :) علی عظیمی ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۱:۰۵ (UTC)[پاسخ]
دوستداران اروپا هم میتوانند شرکت کنند. تعدادشان هم که الحمدلله اینجا زیاد است.--زرشک ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۰۶ (UTC)[پاسخ]

کاملا با زرشک موافق هستم --شهباز ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۱۴ (UTC)[پاسخ]

نوشتید: «وضع این فرهنگ ایران به جایی نمیرسید که الان روش اینطور بحث و ریشه یابی کنیم.» همین بحث و ریشه‌یابی نشان از رشد فرهنگ است.

نوشتید: ««« نه جوجه نگهبانی هست که دم در کتابخانه جلویتان را گرفته و بپرسد «شما...؟....با کی کار داشتید؟»، و نه مامور فنچ امر بمعروف و نهی از منکری هست که به من بگوید چرا در کتابخانه لباس آستین کوتاه پوشیده‌ای، و حتی نه کارت دانشجویی در ازای استفاده از منابعشان از من خواسته میشود. بلی. مولانا علی فرمودند بندهٔ آنم که چیزی به من آموخت. و من از همین جامعهٔ «صهیونیستی کافر شیطان بزرگ» دریاها آموختم، و با چشم خود دیدم دنیا آن چیزی که در ایران به ما میگفتند نیست. نه سیاه است. نه سپید. بلکه زیباتر است.»»» به همین دلیل بود که گفتم یکطرفه به موضوع نگاه می‌کیند. وقتی می‌خواهید تصمیم بگیرید یک سری پیش‌فرض دارید که جهت دید شما را پیش از آن‌که بخواهید ببینید حقیقت جامعه چیست، مشخص می‌کند و سپس از آن جهت دید، تصمیم گیری هم می‌کنید. شاید هم حقیقت را بگویید ولی تمام حقیقت را نه. حضرت علی می‌فرمایند: «دانش را بیاموزید حتی از مشرکین.» امیدوارم بندهٔ آنان نباشید و همه دست در دست هم میهن خود را آن چنان بسازیم که فرزندانمان به گذشتگانشان افتخار کنند. هر بهانه‌ای هم نشان از کوتاهی است، انصافا همین ج.ا. با این همه مشکلاتی که دارد، بهترین پایه برای رشد و پیشرفت است. شاید به دلیل استقلال سیاسی که دارد. Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۵۷ (UTC)[پاسخ]

بسیار خنده برفت و وقت خوش گشت! ((: -- میثمψ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۵۶ (UTC)[پاسخ]
معنی صفت ترین هم برایمان روشن شد. باشد که با این طرز تفکر و استقلال سیاسی پله‌های پیشرفت را با سرعت بپماییم! --کامیار ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۵۱ (UTC)[پاسخ]

هر طرز تفکری برای خود محترم است. هر کس آزاد است برپایهٔ دیدگاه خود عمل کند. بحث را از کتابخوانی دور نکنیم. حاصل دیدگاه من اینکه بسیاری(نه همه) از کتاب‌ها به دلیل اشاره به جزئیات فراموش شدنی، زمان فرد را به هدر می‌دهند. در حالی که همزمان با خواندن چند مقاله در منابع دیگر مانند اینترنت، انبوهی از اطلاعات را در زمانی بسیار کوتاه‌تر و از دیدگاه‌های گوناگون، می‌توان آموخت. کتاب‌خوان یا باید چندین کتاب را دربارهٔ همان موضوع بخواند و یا باید بپذیرد جهت‌گیری ذهنی‌اش همسو با نویسنده شود. کتابخوانی تنها در صورتی مفید است که به راستی فرد بخواهد اطلاعاتی بسیار زیاد دربارهٔ یک موضوع خاص داشته باشد، به گونه‌ای که گویی می‌خواهد پژوهشی در آن زمینه داشته باشد نه آنکه اطلاعاتش را افزون کند، در این حال فرد با خواندن چندین کتاب دربارهٔ آن موضوع می‌تواند به هدفش برسد. خواندن ۵۰ مقاله(از نوع ویکیپدیایی) بهتر از خواندن ۱ کتاب است، در حالی که زمان یکسانی صرف می‌شود(فرض کنید دربارهٔ موضوع تاریخ). بالا بودن میزان کتابخوانی نشان از پیشرفت نیست، بالا بودن آگاهی نشانهٔ پیشرفت است. آگاهی و دانش از راه‌های گوناگون بدست می‌آیند. این جمع‌بندی را کردم، چون برای چند روز ویکی را ترک خواهم گفت. Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۱۵ (UTC)[پاسخ]

یک حرف را چندبار تکرار نکنید! بارها و بارها دیدگاه خود را منتها در چند پست اعلام کرده‌اید. اما دربارهٔ جهت‌دار بودن کتاب باید بگویم اگر نویسندهٔ کتاب جهت‌دار بنویسید مطمئناً مقالهٔ اقتباسی از آن نیز جهت‌دار است! مقاله که از آسمان نازل نمی‌شود و تازه نویسندهٔ مقاله هم می‌تواند مقاله‌ای جهت‌دار بنویسد، نمونه‌اش را در همین ویکی به وفور می‌توان یافت. لطفاً دوباره جواب تکراری ندهید. اگر جواب قانع کننده‌ای برای هر بحث ندارید لزومی ندارد همان گفته‌هایتان را کپی پیست کنید. --کامیار ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۱۴ (UTC)[پاسخ]

نوشتم: «این جمع‌بندی را کردم، چون برای چند روز ویکی را ترک خواهم گفت.» یک مقاله نباید بخوانید، چند مقاله می‌توانید بخوانید چند کتاب نمیتوانید بخوانید چون زمان مهم است. Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۲۳ (UTC)[پاسخ]

مثلاً ویکی دربارهٔ یک مطلب چند مقاله دارد؟ و اینکه چگونه دربارهٔ هر مطلب یک مقاله بیابیم؟ و مثلاً گیل گمش را چگونه مقاله‌ای کنیم؟ رمان‌های اصیل دنیا را چه کنیم؟ زندگی مردم در دوره‌ای خاص را چگونه؟ و... --کامیار ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۳۰ (UTC)[پاسخ]

دوست گرامی، حتما نباید همهٔ مقاله‌ها از ویکی باشد. گفتم برخی رمان‌ها استثنا هستند.(تنها برخی) آنهایی که در انتخاب مسیر زندگی اثرگذارند. زندگی مردم در دوره‌ای ویژه به خوبی در یک مقاله قابل جمع شدن است. ولی خواندن جزئیات زندگی مردم در دوره‌ای ویژه کار پژوهشگر است، وگرنه کلیات در یک مقاله قابل بازگو کردن است. دانستن جزئیات زندگی مردم در دوره‌ای خاص بد نیست، ولی آیا به راستی تا به این حد سودمند است. امروزه زمان آنقدر اهمیت دارد که همه چیز را باید بر پایهٔ اولویت بندی انجام داد. اگر به راستی کسی این نیاز را حس می‌کند که از جزئیات زندگی مردم در دوره‌ای خاص آگاه باشد، می‌تواند کتابش را بخواند! ولی به دید من آنقدر اولویت‌ها برای دانستن وجود دارد که جزئیات زندگی مردم در دوره‌ای خاص(نه کلیات) را هیچ گاه نتوان خواند. Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۳ (UTC)[پاسخ]


زمانی کسی بمن گفت : اگر میخواهی یک دوره کامل زندگی را مرور کنی، «جان شیفته» را بخوان. اگر اشتباه نکنم رمانی در ۶ جلد بود. خودش خوانده بود ۲ بار!
من فکر میکنم نسل بعد ازانقلاب و بخصوص نسل عصر اطلاعات، دانسته‌هایش بسیار فراتر از پیشینیان است اما بگمان من قدرت تحلیل و نقادی‌اش بسیار اندک تر. شاید دلیلش خواندن چکیده مقالات و نقدهای حاضرآماده‌است. همواره مطالب جهت‌دار از کتاب یا آدم یا اثری را خوانده‌ایم. فکر نمیکنم با خواندن دوبرابر حجم کتاب «بارهستی» میلان کوندرا بتوان سبکی و سنگینی بار هستی را دریافت حتی اگر فیلمش را هم ۱۰ بار ببینم و یا نمیتوانستم عمق فرسودگی و پیری را در «عشق سالهای وبا» بفهمم حتی اگر خود مارکز درباره کتابش برایم ساعتها حرف می‌زد. و یا «صد سال تنهایی» را، چگونه میتوان در صد مقاله گفت، مارکز راجع به چه نوشته، من حتی بعضی اوقات فکر میکنم خودش هم نمیتواند جمع بندی کند. فقط خواندن مسخ کافکا است که بیشتر از هر فیلم و گزارش یا هزار مقاله مرتبط میتواند واقعا تا هفته‌ها مسخ کننده باشد. این، «کلمه» است که جاودان می‌ماند.صادق بهرامیبحث ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۴ (UTC)[پاسخ]
جان شیفته ۴ جلد است.--Taranet ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۲۷ (UTC)[پاسخ]

دوست گرامی، برخی رمان‌ها به راستی خواندنی هستند. این‌ها استثنا هستند چون مسیر زندگی را انتخاب می‌کنند. ولی همان نظریات مارکس که فرمودید آیا همه‌ٔ آن نظریات به کار من می‌آید؟ اگر قرار است پژوهشی انجام دهم شاید. ولی رجوع به مقالات دربارهٔ اندیشه‌ای خاص، می‌تواند بازدهی بسیار بالاتر داشته باشد(زمانی و مفهومی). درست به خاطر ندارم ولی جایی خواندم هر کتاب یک زندگیست، به راستی هم چنین است، نویسنده میمیرد ولی اندیشهٔ او در قالب کتاب تا ابد زنده خواهد ماند. من نیز بر این قداست کتاب آگاهم. دور انداختن یک کتاب یا نابودی آن درست به مانند قتل انسانیست. همهٔ این‌ها درست، ولی افسوس که این زمان محدود است. حقیقت این است که تنها آنانی موفقند که از زمان به بهترین شکل ممکن بهره جویند. نباید کتاب را سوزاند، ولی باید آن را به پژوهشگر واگذارد. در گذشته دانش تا به این اندازه گسترده و حتی عمیق نشده بود. دیگر نمی‌توان مانند گذشته عمل کرد. اگر بخواهیم کتاب‌خوان باشیم، خود را محدود کرده‌ایم. Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۳ (UTC)[پاسخ]

محدودیتی در کار نیست! وقت هم هرگز کم نمی‌آید. دلیل نیست همهٔ انسانها همهٔ کتابها را بخوانند. بلکه هر کس در حوزهٔ مورد علاقهٔ خودش می‌کاود. من عاشق تاریخم و وقت خود را صرف خواندن جزئیات زندگی داریوش کبیر نیز می‌کنم و نه تنها آن را هدر دادن وقت بلکه استفادهٔ بهینه از آن می‌دانم. بعضی‌ها سیاسی، مذهبی، هنری و... هستند و در آن حوزه مطالعه دارند. یادتان باشد که همه چیز را همگان دانند. --کامیار ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۳۰ (UTC)[پاسخ]


من شخصا این را محدودیت می‌دانم، و با اینکه «همه چیز را همگان دانند» مخالفم، شما تا آن اندازه که برایتان مفید باشد را می‌توانید در مقالات دربارهٔ داریوش بدانید، ولی اگر پژوهشی انجام نمی‌دهید دانستن بیش‌ از این اندازه دربارهٔ داریوش نوعی اتلاف وقت است، چون شما را از دانستن دربارهٔ امیرکبیر باز می‌دارد. اینکه مصدق کیست؟ و بسیاری از شخصیت‌های معاصر یا شخصیت‌های دوره‌ٔ باستان ایران که بیش‌ترشان در ویکیپدیا شبه مقاله‌ای دارند(!). دانستن دربارهٔ همهٔ این‌ها به شما امکان تصمیم‌گیری می‌دهد. دانستن همهٔ این‌ها دید باز به شما می‌دهد ولی تمرکز بر روی داریوش(یا مثلا نادرشاه!) دید شما را بسته نگاه خواهد داشت. به مانند کودکی است که از پس از زایش را درون اتاقی بسته بوده و می‌پندارد جهان همین است، هر چند از آن اتاق برای خود جهانی می‌سازد ولی دیدگاه کسی که به جهان بدون محدودیت می‌نگرد، درست تر به نظر می‌رسد، چون حقیقت جهان آن است. شاید شما به زندگی داریوش علاقه‌مند باشید ولی این به سودتان نیست. سود دانستن جزئیات زندگی داریوش بیش‌تر است یا سود داسنتن کیستی قائم مقام فراهانی؟ به همین دلیل است که می‌گویم کتاب زمان را هدر می‌دهد. Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۰ (UTC)[پاسخ]

و اینکه گفتید «وقت هم هرگز کم نمی‌آید» اگر شما به راستی اینگونه فکر می‌کنید، اینگونه عمل کنید، ولی من اینطور فکر نمی‌کنم. گذشت زمان همه چیز را روشن خواهد کرد. بدرود Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۲۲ (UTC)[پاسخ]

من فکر نمی‌کنم مشکلی که بحث را آغاز کرد روی گرداندن ایرانی‌ها از خواندن کتاب و علاقه آنها به خواندن مقاله بوده باشد. در مورد بحث مقاله و کتاب هم فکر نکنم راه به جایی ببریم. این دو کاملا با هم فرق دارند گرچه ممکن است در مواردی بتوانند جایگزین هم باشند. کتاب ذهن خواننده را از اول می‌گیرد و در طول کتاب با خود می‌برد، احساسات و افکار را به ذهن خواننده وارد می‌کند و ذهن را وادار به فکر، تأمل، مقایسه، تصور و حتی عکس‌العمل می‌کند. به عبارت دیگر تجربه کتاب‌خوانی یک تجربه کاملا فرهنگی-هنری-اطلاعاتی است. هدف آن تنها یک بعد «افزایش اطلاعات عمومی» نیست. همه کتاب‌ها هم که تاریخی و رمان نیستند. پس داستان‌های علمی-تخیلی چه؟ زندگی‌نامه‌ها چه؟ کتاب نظریات چه؟ عمق دیدی که مطالعه کامل کتاب به شما می‌دهد قطعا مقاله نخواهد داد، همانطور که اگر شما فشرده داستان یک فیلم ۲ ساعته را در ۲ پاراگراف (یا یک مقاله) بخوانید هیچگاه تجربه فیلم را درنخواهید یافت. آیا شما با خواندن چند مقاله می‌توانید تصمیم بگیرید که سوسیالیسم بهتر از سرمایه‌داری است یا مارکسیسم؟ یا تصور کنید کسی به شما مقاله‌ای بدهد که خلاصه داستان ارباب حلقه‌ها، جنگ ستارگان یا پایان کودکی را بدهد. آیا شما پس از خواندن این مقاله همانقدر در مورد موضوع می‌دانید که کسی که کتاب‌ها را خوانده یا فیلم‌ها را دیده؟ در ضمن شما تا با خواندن زیاد زمینهٔ اطلاعاتی خوبی برای خود نسازید، خواندن مقالات هیچ کمکی به شما نخواهد کرد. مقالات (به ویژه مقالات پژوهشی) همه در زمینه‌های بسیار تخصصی هستند و برای همین هم کوتاه هستند. مثلا اگر مقاله‌ای ۴ صفحه‌ای در مورد سکه‌های دوره اول امپراتور هادریان به شما بدهم احتمالا به هیچ درد شما نخواهد خورد. در حالیکه خواندن کتابی در مورد تاریخ روم در بریتانیا اطلاعات جامعی به شما می‌دهد.
نباید علاقه شخصی را در خواندن از یاد برد. کسی که به تاریخ ایران باستان علاقه دارد ممکن است صدها مقاله و ده‌ها کتاب در مورد مادها، هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان بخواند، و اطلاعات خود را با خوانده کتاب‌ها و پژوهش‌های جدید و مجلات به‌روز نگه دارد. همین شخص ممکن است حتی حاضر نباشد مقاله‌ای در مورد تکواندو بخواند چون نه علاقه دارد نه حوصله‌اش را. علی عظیمی ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۱:۱۲ (UTC)[پاسخ]

من هم این را درباره کتابخوانی پیدا کردم که خانم منیرو روانی‌پور نوشته که ساکن آمریکا هم هست. و این را می‌گوید که جامعه امریکا هم با جامعه ایده‌آل فرسنگ‌ها فاصله داره: گپ دو نویسنده (منیرو روانی پور با ریچارد ویلی):

-«می‌دانی ریچارد، من ایران که بودم خیال میکردم امریکایی‌ها خیلی کتاب می‌خوانند

چهره‌اش درهم می‌شود و با نفرت سر تکان میدهد:

-مسخره‌است اصلا این طورنیست حتی دیگر برای فیلم هم دنبال کتاب و قصه نمیگردند میدانی تصویر همه چیز را بلعیده حتی خلوت ادمها را

-پس این همه کتاب پر فروش...

-اوه...اگر بدانی من چند تا دوست نویسنده دارم که هیچ کدامشان مشهور نیستند و تیراژ کتابهایشان سه هزار و چهار هزار تاست و دوستان مشهوری هم دارم که تیراژ کتابهایشان سر به جهنم می‌زند اما اصلا قویتر از دوستان دیگرم نیستند

-پس چه چیز تیراژ یک کتاب را می‌برد بالا

-خیلی چیزها، آژانسی که باهات کار میکند... موضوع کتاب که حتما باید معاصر باشد و...

اصلا میدونی اینجا کتاب جدی خیلی طرفدار ندارد. خواننده‌های کتاب جدی و خوب خیلی کمند...

-تیراژ کتابهای خودت چند تا ست ؟

-پنج هزار، سه هزار

-ولی تو برنده جایزه ادبی فاکنر هستی

-چه کسی به این چیزا اهمیت میده ؟ »

راستی نفهمیدم این بحثها چرا باید در قهوه خانه مطرح بشه. ما داریم دانشنامه می نویسیم. برای سرنوشت جهان که تکلیف تعیین نمی کنیم!!!--Taranet ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۳۵ (UTC)[پاسخ]
مگر خبر ندارید، امسال ما به مدیریت جهان می اندیشیم ;)(یک مزاح بود، شایدم جدی!)صادق بهرامیبحث ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۵۲ (UTC)[پاسخ]
اتفاقا این بحث‌ها در قهوه‌ خانه پیش می‌آید و بد هم نیست در مورد آن تضارب آراء صورت بگیرد و هر کسی حرف دلش را بزند. چند جای دیگر می‌شناسید که مسائل اینچنینی در آن اولا مطرح شود و ثانیا نظرات در آن بماند و بتوان دوباره در آنها تأمل کرد. به هر حال هرکه از دید خود به مسائل می‌نگرد و هر دیدگاهی هم برخی را می آزارد و دل برخی را رنج می دهد و بعضی را به فکر وا می دارد. ولی ابراز عقیده با نشان رفتن انگشت اتهام به افراد آن هم در محیط قهوه خانه دانشنامه تفاوت دارد. گمان بردم که با مطلب پیشین کاربر زرشک را آزردم و در دادن پاسخ مجدد دودل بودم چه آنکه قصد من «کل کل» با کاربران نیست و تنها بیان نظرم در مورد نوشتار ایشان است. من ایشان را به جز از نوشتارش در صفحه شخصی شان و کار زیادش در ویکی پدیا نمی شناسم و برخلاف چیزی که گفتند قصدم «سرجا نشاندن» کسی نبوده، پس پاسخی کوتاه و بدون مرض و غرض می نویسم تا حق «گپ زدن» در این محیط را ادا کرده باشم و اگر احیانا فکر کژی در ذهن کسی پدید آمده، درست گردد. زرشک عزیز از برخی از پاسخ ها از کوره در می روند و بجای دیدن کُنْهِ مطلب، هر نوشته ای را دلیل «دشمنی کورکورانه» با کشور ایالات متحده می دانند. گویی هر آنکس که پایش بدان دیار رسید یا احیانا مقیم آن ولایت شد باید دربست و میهن پرستانه از هرگونه نظر منفی و رأی خلاف «نظر ایشان» خودداری کند. اینها مهم نیست. اشاره حرف من به استدلال ایشان در مورد دلایل پایین بودن کتاب خوانی در ایران بود که ایشان آن را صرفا به موارد خاصی مانند نبود بسیجی، نبود جوجه نگهبان دربان سین جیم کن دم در کتابخانه، آزادی در انتخاب پوشش و شبکه گسترده کتابخانه در تگزاس (و ایالات دیگر) محدود کرد. به خیالم هر کسی از ظن خود یار ما می شود، چون ایشان در یک جمله نویسنده این خطوط را به «صرفا درس خواندن در آریزونا»، بازگشت به ایران، و نیاموختن درس زندگی و ندیدن زیبایی های بی نظیر آمریکا و عاشق دلباخته نشدن و تحت تأثیر قرار نگرفتن متهم کردند. یعنی که من پس از انتقاد به «دلایل مطروحه ایشان در مورد عدم علاقه به کتابخوانی در ایران»، متهم شدم که تحت تاثیر تبلیغات کور ج.ا. قرار دارم و قدر آمریکا را نمی دانم. چه ربطی داشت خدا داند! جالب اینجاست که ایشان معتقد است که ایرانیان (که شامل خودشان هم می شود) ویژگی ژنتیک منحصر بفردی دارند که شاید دلیل عدم پیشرفتشان است، و پیشتر مذکور شدند که هرجا ایرانیان جمع می شوند دعوا و اختلاف بروز می کند. در عجبم که دعوا و اتهام شخصی مگر چگونه آغاز می شود؟ در توضیح باید ذکر کنم که (۱) به لطف روزگار امکان سفرهای بسیار برایم فراهم بود و نه ایران را بدترین نقطه جهان و نه آمریکا را بهترین نقطه جهان می دانم. (۲) بیشتر تحصیلاتم در یو سی ال ای و یو سی اس گذشت و برای تخصص مدتی در آریزونا بودم. (۳) در دوران یو سی ال ای یکبار کنار دانشگاه با تفنگی که روی شقیقه ام قرار گرفت تهدید شدم و تمام دارایی همراهم به سرقت رفت. یکی از دوستان ایرانیم هم هنگام برداشت پول از ماشین atm با چاقو تهدید شد و پس از کشیدن ۲۵۰ دلار و تحویل آن به سارق، با ضربات چاقو بیهوش شد و کارش به بیمارستان کشید. تمام ایرانیان هم از تبعیض گاه و بیگاهی که به آنها روا می رود ناله دارند اما برخلاف زرشک عزیز که از «بداخلاقی» دربان کتابخانه از هرچه کتاب و درس در ایران بیزار شده، هیچیک از ما از ادامه تحصیل و خواندن بیزار نشدیم. این بود که با دلایل ایشان در مورد تأثیر جوجه نگهبان ها ، غیره و ذلک مخالف بودم، و تمجید غیر عمدی ایشان را از نظام دانشگاهی و زندگی در آمریکا بی ارتباط با موضوع دیدم. (۳) در ایران کار نمی کنم اما هرچه بتوانم به آنجا سر می زنم و هربار هم به خاطر تغییرات (اکثرا مثبت) امیدوارتر می شوم. منظورم هم دولت و سیاست نیست، بلکه تغییرات مثبت عمده ای است که در طرز تفکر و نگرش جوانان و بلندپروازی آنها می بینم. بدورود - ~ افشین ~

جناب افشین حرف شما هم درست است ولی جناب زرشک اگرچه گهگاهی انتقادهایی داشته باشند ولی یک ایران دوست واقعی هستند. شاید این انتقادها هم به دلیل دلسوزی ایشان باشد. آیا تا به حال ویرایش‌های ایشان در ویکیپدیای انگلیسی نگاهی انداخته‌اید؟ 21,781 ویرایش، برای شناساندن ایران و باور ما به جهان! از معماری ایرانی گرفته تا صفحهٔ بحث ابن هیثم و هزاران هزار ویرایش دیگر! من از اینکه او یک ایرانیست به خود افتخار می‌کنم، هرچند در مورد انتقادهای ایشان، با شما موافقم! Wayiran ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۲۷ (UTC)[پاسخ]

بحث کتاب‌خوان و کتاب‌خوانی دخلی به اینها ندارد. مطمئناً کشورهای پیشرفته، نظامهای آموزشی پیشرفته و طبیعتاً غنای علمی بیشتری دارند و روش‌های آنان نیز علمی‌تر و مردمان نیز متفکرترند. چرا چیزهای خوب را حتی از بدترین‌ها نیاموزیم؟! و هی انکار و انکار و ... کاربر زرشک حقیقتی را که دیده‌است می‌گوید، هم اینجا و هم آنجار را و من هم تصدیق می‌کنم که اگر این همه مشکلات نمی‌بود اینهمه سیر مهاجرت نخبگان و دانشجویان برای ادامهٔ تحصیل نیز نمی‌بود! از ۱۰ دوست دوران دانشگاه من تنها ۳ نفر در ایران باقی مانده‌اند، چرا؟ اگر آنگونه می‌اندیشید چرا به آمریکا برای تحصیل رفته‌اید؟ آنها که آنقدر آدم کشند و تبعیض قائلند و جیبتان را می‌زنند! اینجا که این چیزها نیست! پس همین‌جا می‌ماندید و همانند ما تحصیل می‌کردید! بگذریم که بحث از مسیرش منحرف شده‌است اما کماکان بحثی مثبت و به دردبخور است. --کامیار ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۲۸ (UTC)[پاسخ]

جناب کامیار چه ایرادی دارد کسی برای تحصیل به خارج رود و سپس به میهنش خدمت کند؟ Wayiran ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۲۷ (UTC)[پاسخ]

و در مورد کتاب هم نوشته‌ای نوشته بودم که نمی‌خواستم بفرستمش، ولی اکنون که می‌بینم بجث تا به این حد منحرف شده، برای جلوگیری از اعتراض دیگران می‌فرستمش. در پاسخ به عزیمی گرامی: بسیاری از فیلم‌ها و داستان‌ها(داستان ارباب حلقه‌ها، جنگ ستارگان یا پایان کودکی) بیهوده‌تر از بسیاری مطالب هستند. اولویت بندی هم اگر کنیم، بسیاری از این داستان‌ها در رتبه‌های بعدی جای خواهند گرفت. خواندن چند مقالهٔ فلسفی بسیار سودمندتر از خواندن این داستان‌هاست که از هر ۳۰ صفحه‌اش می‌توان یک درس گرفت! اگر هم می‌خواهید بگویید این داستان‌ها قدرت تخیل را بالا می‌برند که مقاله نمی‌تواند ببرد، انصافا این قدرت تخیل چقدر سودمند است؟ آیا مردم خود به خود قدرت تخیل ندارند؟ در زمانی که این همه فیلم تخیلی وجود دارد آیا خواندن این کتب زیاده‌کاری نیست؟ کتاب‌های علمی-تخیلی ژول ورن زمانی مفید بود که هیچ چیز دیگری برای تحریک اندیشهٔ آدمی برای پیشرفت‌های غیر قابل باور نبود، در حالی که اکنون خود همین پیشرفت‌ها تخیل ما بوده‌است! نمی‌خواهم بگویم داستان‌های ژول‌ورن بیهوده است، ولی این زمان زیاد را برای کارهای مفیدتر می‌توان گذاشت. کتاب‌های علمی-تخیلی جذاب است چون تفریح است و دارای کمترین سود می‌باشد! زندگینامه‌ها جزئیاتی دارند که زمان را هدر می‌دهد و با توجه به اولویت‌های دیگر سودی ندارد. دانستن کلیتی از یک زندگینامه شاید سودمند باشد. نوشتید: ««کتاب ذهن خواننده را از اول می‌گیرد و در طول کتاب با خود می‌برد، احساسات و افکار را به ذهن خواننده وارد می‌کند و ذهن را وادار به فکر، تأمل، مقایسه، تصور و حتی عکس‌العمل می‌کند.»» می‌پذیرم، ولی این ویژگی همیشه سودمند نیست! خودتان می‌گویید «ذهن خواننده را با خود می‌برد، احساس و افکار را به ذهن خواننده وارد می‌کند و ..» خواننده معمولا به دلیل اینکه به هنگام خواندن کتاب تنها منبع اطلاعاتیش همان کتاب است با نویسنده همراه می‌شود، و نیز همانطور که نوشتید در طول خواندن کتاب ذهن وادار به تفکر و تامل می‌شود و دربارهٔ موضوع تصمیم‌گیری خواهد کرد. ولی چون کتاب ذهن او را با خود می‌برد و احساس و افکار را به ذهن خواننده وارد می‌کند، پس خواننده به دلخواه نویسنده جادو می‌شود و چه تاسف برانگیز است تصمیم‌گیری دربارهٔ موضوعی در این لحظه. نوشتید: «عمق دیدی که مطالعه کامل کتاب به شما می‌دهد قطعا مقاله نخواهد داد» ببینید از یک کتاب پس از ۲ سال تنها کلی‌ترین چیزها به یاد می‌ماند، که همان کلی ترین چیزها در مقالات موجود است. مرور یک مقاله بسیار آسان است و قطعا انجام خواهد شد(من مقالات بخش تاریخ ایران از ویکی را حداقل هر کدامشان را ۳ بار خوانده‌ام)، ولی آیا مرور یک کتاب ممکن است؟ و دیگر اینکه دید بازی که خواندن مقالات به انسان می‌دهد به آن عمق دید با دید بسته می‌ارزد. عمق دید همیشه سودمند نیست. عمق به اندازهٔ نیاز را می‌توان از مقالات گرفت. حافظهٔ آدمی طوریست که حجم زیاد از اطلاعات گوناگون را بهتر از حجم زیاد از اطلاعات یکدست، به یاد می‌سپارد. نوشتید: «آیا شما با خواندن چند مقاله می‌توانید تصمیم بگیرید که سوسیالیسم بهتر از سرمایه‌داری است یا مارکسیسم؟» خیر، من نیز نوشتم هرگاه قصد پژوهش بود باید به کتاب‌ها مراجعه کرد. البته با خواندن چند مقاله هم می‌توان چنین تصمیمی گرفت ولی اگر موضوع تا به این اندازه برای فرد اهمیت دارد(!!) باید پژوهش کند و پژوهش جز با کتاب ممکن نیست. من که ترجیح می‌دهم زمانم را بگذارم و دیگر مکاتب سیاسی را با مقالات بشناسم تا آنکه دربارهٔ این دو مکتب اقتصادی خبره شوم. نوشتید: «مقالات (به ویژه مقالات پژوهشی) همه در زمینه‌های بسیار تخصصی هستند و برای همین هم کوتاه هستند.» خیر همهٔ مقالات اینگونه نیستند، گاهی هم مقالات چکیدهٔ کلی‌ترین موضوعات هستند(مانند ویکی‌ها). و اینکه از «علاقه شخصی» گفتید، پیگیری علاقه الزاما به سود فرد نیست، هر چند که شور و شوق مقدمهٔ همهٔ تحولات جهانی بوده‌است.

و حرف آخر: به جز بسیاری از کتاب‌های داستان بیهوده(تر)، همهٔ دیگر کتاب‌ها می‌توانند مفید باشند به شرطی که اولویت‌های کلی را فدای جزئیات فراموش شدنی و بیهوده نکرده باشیم. همهٔ این چیزها نسبی هستند. کسی هست که هرگز مطالعه نمی‌کند و همهٔ زمانش را به هدر می‌دهد، شاید کتاب‌های داستان برای او مناسب باشد! با این همه همچنان پافشاری می‌کنم بسیاری از کتب قاتل زمان هستند. Wayiran ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۲۷ (UTC)[پاسخ]

منعی ندارد، خیلی هم خوب است طرز تفکر مهم است. --کامیار ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۰ (UTC)[پاسخ]

گمانم با برخی صحبتهایم برخی را احیانا آزردم. از همگی معذرت میخواهم. موضوع اینست که خسته شده ام از بس به چشم حقارت در غرب به ما می نگرند. خسته شدم.--زرشک ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۱ (UTC)[پاسخ]

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ وفلک - حافظ Wayiran ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۰۸ (UTC)[پاسخ]

به زبان دیگر!

[ویرایش]

فکر کنم باید در ویکی‌پدیای فارسی توافقی برای آوردن یا نیاوردن و یا چه مقدار آوردن به «زبان دیگر» صورت بگیرد. منظورم آوردن عبارت انگلیسی، عربی یا اخیراً سره‌ی عنوان مقاله در بند اول است. من که با توجه به وجود جعبه «زبان‌های دیگر» در سمت راست صفحه ذکر چنین مطالبی را به جز در مواردی که عنوان اسم خاص است و یا در منابع فارسی ترجمه نشده است لازم نمی‌دانم. حسام ‏۲۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۷ (UTC)[پاسخ]

مثال. حسام ‏۲۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۴۲ (UTC)[پاسخ]

کاملا موافقم. وقتی جعبه زبان‌های دیگر هست چرا خواننده را مجبور به دنده عوض کردن و خواندن از راست به چپ و از چپ براست کنبم. هرکس بخواهد بداند معادل انگلیسی (یا فرانسه یا تامیلی یا...) مثلا اینترنت چیست، بک تقه روی کلمه English در جعبه مذکور می‌زند و هم معادلش را می‌یابد و هم اطلاعات دیگر بدست می‌آورد. Aliparsa ‏۲۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۵۱ (UTC)[پاسخ]

ویکی‌پدیا:شیوه‌نامه/زبان بیگانه و بحث ویکی‌پدیا:شیوه‌نامه/زبان بیگانه. Alefbet ‏۲۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۰۱ (UTC)[پاسخ]
اشاره به املای کلمه در زبان اصلی مفید است. این تنها نظر تعدادی از کاربران ویکیپدیای فارسی نیست. بیشتر کاربران پروژه‌های اصلی ویکیپدیا در این باره متفق اند (رجوع کنید به رهنودهای ویکیپدیای انگلیسی). Alefbet ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۱ (UTC)[پاسخ]

دربارهٔ انگلیسی با شما موافقم. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۰۷ (UTC)[پاسخ]

عجب. پس فقط سره بنویسیم! ماشاء‌الله اینطور که شما اثبات کرده‌اید هر کلمه فارسی یک معادل پارسی هم دارد که به تعبیر آقای پارسا فقط دنده معکوس لازم دارد و نه عقب! لطفاً دوستان دیگر هم نظر دهند تا اگر این موضوع دغدغه دیگر کاربران هم هست در این مورد خاص (عنوان مقاله) بخشی به شیوه‌نامه‌های موجوداضافه کنیم. حسام ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۲۸ (UTC)[پاسخ]

نه، چرا ناراحت می‌شوید. خوب دربارهٔ سره و عربی هم موافقم! خوب شد. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۵۶ (UTC)[پاسخ]

وقتی اینترنت یک کلمه انگلیسی است، لازم است کاربر بداند که اصل واژه از کجا وارد دانشنامه! شده‌است. همینطور آوانگارد که فرانسوی است... -- میثمψ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۰۲ (UTC)[پاسخ]
اگر مشکل تلفظی وجود داشت بله. مثل en:Avant-garde. ولی اگر کسی خواست بداند از کجا وارد شده همان جعبه زبان وجود دارد. فکر می‌کنم از اینترنت مثال بدیهی‌تر وجود نداشت! حسام ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۰۷ (UTC)[پاسخ]

با حسام موافقم. در آرشیو قبلی قهوه‌خانه هم یکی از کاربران این موضوع را به شکل دیگری مطرح کرد. می‌گفت ابتدای مقاله بیخودی شلوغ می‌شود. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۰۹ (UTC)[پاسخ]

سخن دیگران را سرخود تفسیر نکنید. قبلاً در مورد آمدن کلمات مترادف در ابتدای مقاله بحث شده نه در مورد زبان‌های دیگر. -- میثمψ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۱۵ (UTC)[پاسخ]

میثم گرامی، درست می‌گویید، درست یادم نبود. ولی شانسی این هم که کاملا با موضوع بحث مربوط است در همان صفحه بود! Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۲۴ (UTC)[پاسخ]

با این حال صرف نظر از اینکه چه کسی این را گفته، به نظر شما اینطور نیست که وجود این الگوهای (به انگلیسی:sdfsdf) (به فرانسه:dgsdg) ابتدای نوشته را بیخودی شلوغ می‌کنند؟ Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۲۹ (UTC)[پاسخ]

در بالا گفتم که لازم است فقط زبان پدر(/مادر) کلمه بیاید. نه تمام معادل‌ها در زبان‌های دیگر... -- میثمψ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۲ (UTC)[پاسخ]
به راستی همیشه لازم است؟ Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۳ (UTC)[پاسخ]
«ویکی‌پدیا دانشنامه روی کاغذ نیست» بنابراین نگران طولانی شدن مقاله نباشید. همچنین من قصد ندارم وقت خودم را با بحث‌های طولانی بی‌نتیجه و بدون فایده‌ی محتوایی برای دانشنامه تلف کنم. بهتر می‌بینم به جای چنین بحث‌هایی، چند مقاله‌ی جدید بنویسم. -- میثمψ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۰ (UTC)[پاسخ]

کار خوبی می‌کنید. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۵ (UTC)[پاسخ]

شما از کجا پدر و مادر را تشخیص می‌دهید؟‌ مثلاً از کجا می‌دانید پدر فضای برداری vector space است و نه espace vectoriel؟ در ضمن اگر احساس می‌کنید وقتتان برای شیوه‌نامه‌ها تلف می‌شود وارد بحث نشوید که بعد از جمله سوم بگویید وقتم تلف شد! ممنون از توجه. حسام ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۶ (UTC)[پاسخ]
اگر قرار باشد معادلهای خارجی را در اول مقاله حذف کنیم پس آن الگوها را برای چه ساختیم؟ خوب است به ویکی انگلیسی که جامعترین دانشنامه اینترنتی است نگاه بیندازید. در ابتدای مقالات، به جای یک معادل، چند معادل خارجی وجود دارند و هیچکدام هم در پانویس نیامده اند. سیمرغ کوچولو ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۲۲ (UTC)[پاسخ]
۱- کدام مقاله درست و حسابی (ترجیحاً از بین دو هزار مقاله برگزیده) چند معادل خارجی دارد!؟ ۲- موارد استثنا را هم گفته‌ام بالاتر. حسام ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۲۷ (UTC)[پاسخ]
شیوه‌نامه و بحث‌های قدیمی موجود است. اگر قصد تغییر دارید، در صفحهٔ بحث همان شیوه‌نامه‌ها مطرح کنید ویا صفحهٔ بحث جدید راه بیندازید.Alefbet ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۷ (UTC)[پاسخ]
البته لینک‌هایی که شما دادید ربطی به عنوان مقالات نداشت ولی بحث را در صفحه بحث شیوه‌نامه آغاز کرده‌ام. حسام ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۶ (UTC)[پاسخ]
اتفاقاً مقاله های درست و حسابی ویکی انگلیسی معادلهای خارجی را همه کامل دارند. آنقدر زیادند که بهتر است لینکهایشان را اینجا نگذارم. چنین تصمیماتی شتاب زده و عجیبی با سیاستهای باز ویکی زیاد سازگار به نظر نمیرسد. سیمرغ کوچولو ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۰۳ (UTC)[پاسخ]

من نمی‌گویم برای هیچ نوشتاری این برابرهای انگلیسی گذاشته نشود. ولی اگر نگاهی به مقالات فارسی بیندازید کم مانده برای «فارسی» هم داخل پرانتز بنویسند (به انگلیسی:fsdafsdfa) ! گذشته از آن برخی واژه‌ها چنان در فارسی جا افتاده اند که نوشتن انگلیسی آن‌ها بیهوده است. برای نمونه وبلاگ. می‌پذیرم که برخی واژه‌ها به راستی به چنین برابرنویسی نیاز دارند و مراجعه به جعبهٔ زبان‌ها هم همیشه شدنی نخواهد بود. گاه واژه آنقدر مبهم است که بهتر است در همان ابتدا برابر خارجی را آورد، ولی تلویزیون نه! با این حال همانطور که حسام گفت بسیاری از این برابرهای انگلیسی که داخل پرانتز می‌نویسند، اصلاً معلوم نیست پدر است مادر است یا خواهر! هر کس بر حسب سلیقه زبان دلخواهش را درون پرانتز می‌نویسد، بدون اینکه بداند آن چرا باید برابر واژه را در آن زبان به طور خاص نوشت. موضوع دیگر اینکه برای ریشه‌شناسی واژه افراد می‌توانند به فرهنگ واژه و یا به ویکی‌واژه و یا به بخش واژه‌شناسی در خود نوشتار مراجعه کنند. وقتی واژه‌ای به زبان پارسی به عنوان وام‌واژه گرفته شده‌است، این واژه دیگر جزئی از زبان فارسی شده و نوشتن برابر آن درون پرانتز شگفت‌آور و تعجب برانگیز است. باز هم می‌گویم مواردی وجود دارد که این کار سودآور باشد، ولی روند بیگانه‌گذاری در ویکیپدیا اکنون بسیار فراتر از این موارد عمل می‌کند. کلمات بسیار تخصصی که در فارسی هنوز جا نیفتاده‌اند و از زبان بیگانه به تازگی گرفته شده‌اند می‌توانند برابر زبان مبدا را در پرانتز داشته باشند. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۲۷ (UTC)[پاسخ]

ببینید، یک سری کلمات هستند که از فرانسه و انگلیسی وارد زبان ما شده‌اند و سالهاست که استعمال میشوند مثل تلویزیون، رادیو ... برای اینها نیازی به معدل در الگوی زبان نیست. اما در متن مقاله اشاره میشود که مثلا این کلمه چه‌طور ساخته شده و تاریخچه یا ریشه این کلمه چیست، در این جور مواقع به کار بردن اصل کلمه در داخل متن مقاله برای فهماندن مطلب امری اجتناب ناپذیر است و مغایرتی با آیین نگارش ندارد. اصولا آیین نگارش فارسی فعلی میگوید که معادلهای خارجی بهتر است که بیایند اما جای آنها در پاورقیست و در مواردی که لازم است حتما در متن بیاید باید در پرانتز نوشته شود. اما از آنجایی که ویکیپدیا دانش‌نامه روی کاغذ نیست و الگوهایی دارد که فقط خاص یک دانشنامه اینترنتی است مثل همین الگوی معادلهای خارجی، در ابتدای متن، معادل زبان اصلی آن واژه خارجی باید بیاید مگر اینکه خیلی شناخته شده باشد و بسیار استعمال شود. سیمرغ کوچولو ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۴۲ (UTC)[پاسخ]
در این مساله اجبار عمومی وجود ندارد، ولی جایی که وام‌واژگان خارجی را مستقیما بکار می‌بریم خوب است که برای خواننده «دانشنامه» ریشه این واژه را ذکر کنید. در این مورد غیر از شیوه‌نامه به عقل سلیم هم مراجعه کنیم. واژه‌ای مانند «فضای برداری» نیاز به ذکر معادل خارجی ندارد چون یک واژه مصطلح فارسی با معنای دقیق است. اما برای نام‌ها و واژگانی مانند چه گوارا، خط تیره، اتوبان یا آسانسور بد نیست معادل آنها را ذکر کنیم؛ در همان آغاز مقاله به خواننده یادآوری می‌کند (مثلا) که «چه گوارا» مثل «گوارا» در فارسی خوانده نمی‌شود، یا اینکه «تیره» (به فرانسوی: Tiret) به معنای سیاه نیست، «اتوبان» (به آلمانی: Autobahn) اسم مرکب فاعلی مثل دربان نیست، و «آسانسور» (به فرانسوی: Ascenseur) از آسان سُر خوردن نیامده است.
ضمنا در لیست زبان‌های ویکی‌پدیا، زبان‌ها با نام و املای محلی نوشته شده‌اند، چطوری می‌توان از کاربران انتظار داشت برای دیدن دیکته فنلاندی یا کرواسی باید روی Suomi یا Hrvatski کلیک کنند؟ علی عظیمی ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۵۱ (UTC)[پاسخ]

خیر نباید از کاربران چنین انتظاری داشت. ریشهٔ کلمه در بخش واژه‌شناسی در متن نوشتار می‌آید و آنجا همهٔ این مشکلات حل می‌شود. اتوبان، آسانسور و ... همه در فارسی جا افتاده‌اند و نیازی به آوردن برابر بیگانه در پرانتز نیست. بلکه بخش واژه‌شناسی این ابهام را برطرف می‌کند. همینطور برای «دوش» اگر نوشته شود: (به فرانسه:Douche) باعث سردرگمی (از دید تلفظ برپایهٔ انگلیسی) خواهد شد. Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۵۹ (UTC)[پاسخ]

آماج از آوردن برابر بیگانهٔ یک واژه این نیست که خواننده بداند در دیگر زبان‌ها به آن چه می‌گویند، هدف آن‌است که خواننده بداند این واژه از کجا آمده و چه ریختی نوشته و تلفظ می شده‌است. این اطلاعات لزوماً منحصر به یک زبان نمی‌تواند باشد، زبان اول و زبان میانجی را هم باید آورد، برای نمونه در آشیل خواننده باید بداند که این آشیل از کجا پیداشده‌است و چرا ما آنرا اینگونه می‌شناسیم، پس آوردن این واژه در زبان‌های یونانی و فرانسوی که یکی مادرش و دیگری میانجی‌ رسیدنش به زبان ما بوده اند نیازاست (یادم می‌آید که در دوبله فیلم تروا یا به گفته خودشان تروی! آشیل را به تلفظ انگلیسی‌اش می‌خواندند! چه نادان‌هایی!!!). از دیگرسو بخش واژه‌شناسی به کاری فراتر از نشان دادن اصل و نسب واژه می‌پردازد و آن را وامی‌کاود. --Ariobarzan ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۴۳ (UTC)[پاسخ]
من هم پیشترها در اینجا چیزی در این باره نوشته بودم. در کل باید بگویم دغدغه‌های زبان‌شناختی/ریشه‌شناختی ممدوح است. با این حال نیازی به شلوغ‌کردن بخش آغازین مقاله نیست. سرگذشت واژه را در بخش جداگانه شرح توان داد. جز اسامی خاص و مواردی از این دست باید از قطارکردن پرهیخت. به‌آفرید ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۳:۲۰ (UTC)[پاسخ]

خوب این همه دردسر نداره هرجا شناسنامه و ریشه پدری / مادری کلمه لازم بود تو یه بخش بیارین و نسبت به اهمیت قضیه اونو تو یه محل منایب بذارین در ضمن رادیو نه از انگلیسی اومده نه فرانسه ایتالیایی هست مثل مخترع رادیو --شهباز ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۲۳ (UTC)[پاسخ]

من با آوردن اصل عنوان و کلمات کلیدی در بدنه مقاله موافقم. منظورم معادل انگلیسی است که زبان غالب بین المللی در نوشتارهای علمی و رسمی است. اما کلماتی که اسامی خاص هستند مثل اسامی افراد یا اسامی که به زبان خاصی ثبت شده اند و حتی انگلیسی زبانها هم همان معادل را مینویسند مثل بعضی اسامی که ریشه فرانسه یا یونانی یا لاتین دارند بهمان زبان مادری‌اش بیاید.
بنظرم، آوردن اصل عنوان در ابتدای مقاله ، و حتی آوردن اصل دیگر کلمات کلیدی مقاله در پاورقی بیش از آنکه تهمت شلوغی بپذیرد، بسیار مفید است.
  • مراجعه کننده به یک مقاله برای اطلاعات ابتدایی (مثل اصل عنوان) نباید مجبور باشد به ویکی پدیای زبان دیگر سر بزند.
  • ضمن اینکه اکثر کسانی که بر سبیل اتفاق ( مثلا از سرچ گوگل یا دیگر) بدینجا میرسند قطعا ازین موضوع که میتوانند از باکس سمت راست به « زبان دیگر » همان مقاله سری بزنند اطلاعی ندارند. اگرچه بسیاری از آنان فقط برای یافتن همین « اصل عنوان یا اصطلاح » به جستجوی فارسی متوسل می شوند.
  • بعلاوه، بعضی از مراجعین اصل عنوان یا کلمات کلیدی مرتبط را می دانند و بر اساس آن جستجو میکنند تا به مقاله فارسی زبانش برسند. اگر اصل عبارت در بدنه مقاله یا پاورقی نباشد، موتور جستجو نمیتواند آن را بیابد.
  • تلاش برین است که صفحه مقاله جامع باشد نه مختصر .
  • تازه کاری که مقاله ای را مینویسد بهتر به معادل اصلی آن دسترسی دارد تا دیگری که برای رده بندی یا ارجاع به زبان دیگر وارد ویرایش میشود. بعنوان مثال مقاله‌ای با نام « رژیس(رژی) بلاشر » نوشتم دوست دیگری اصل آن را «Rejis Blaser» فرض نمود درینصورت سردرگم میشد. حال آنکه دسترسی من نویسنده به اصل آن « Regis Blachere » آسانتر بود. یا مثلا من دیپلمه قدیمی نمی دانستم « ثابت تراوایی خلاء » معادل چیست؟ الان هم یادم رفته چون یافتن ارتباط بین معادل با اصل کلمه کمی دشوار است.
  • اما پذیرش موارد خاص و شبیه آن یعنی پذیرش سلیقه، یعنی جنگ ویرایشی، شفاف کنید بهتر است.صادق بهرامیبحث ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۴۳ (UTC)[پاسخ]

من هم با اصل موضوع کاملاْ موافقم و فکر می‌کنم حتی به صورت ضمنی سیاستش هم هست.تنها باید نام‌های علمی چون عناصر و جانوران یا اسم خاص چون گوته به زبان دیگر هم نوشته‌شوند و اصرار دارم در غیر موارد لازم نوشته‌های به زبان‌های دیگر پاک شوند.--سروش ☺گپ ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۴۰ (UTC)[پاسخ]

-پدیا !

[ویرایش]

ویکی‌واژه، ویکی‌نسک، ویکی‌گفتاورد، و ویکی‌پدیا!

چرا برای wiktionary ویکی‌واژه،

برای wikibooks ویکی‌نسک،

برای wikiquote ویکی‌گفتاورد داریم،

ولی برای wikipedia ویکیپدیا!؟

-پدیا ریشهٔ یونانی دارد و به معنای بار آوردن یا بزرگ‌کردن کودک است. ببینید:


Etymology

Greek paideia (py-dee-a) from the Greek pais, paidos: the upbringing of a child.

1. Relating to learning

آیا به نظرتان بد نیست برای ویکیپدیا هم برابری (نیمه) پارسی گزیده شود؟

دوستان پیشنهاد دهند چه واژه‌هایی می‌تواند مناسب باشد؟ آیا چون معنای واژه به نوعی با پرورش همسان است «ویکی‌پرور» مناسب نیست؟


توجه داشته باشید که پرور در فارسی دقیقا هم معنی pedia است. چرا که هم به معنای پرورش دادن کودک (upbringing of a child) معنی می‌دهد و هم به آموزش (Relating to learning) مربوط است.(وزارت آموزش و پرورش).

هنگامی که پارسی و به‌ویژه واژهٔ «پرور» قدمتی همسان یا بیش از برابر یونانی‌اش دارد، چرا از برابر پارسی‌اش استفاده نشود؟ Wayiran ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۶ (UTC)[پاسخ]

قربان، کم‌کم دارید می‌زنید به ریشه ها! (شوخی بود!) البته این‌جا زمانی اسمش دائرة‌المعارف بود که دوستان از ترس خفگی به دلیل در گلو گیر کردن عبارت به دانش‌نامه تغییرش دادند!Aparhizi ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۱۶ (UTC)[پاسخ]
به نظر من که همان دائره‌المعارف بهتر بود. اگر دوباره به ان تغییر یابد عالی میشود. کلمه ویکینسک هم اصلا جالب نیست. سیمرغ کوچولو ‏۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۴۶ (UTC)[پاسخ]
ویکیپدیای عبری را هم دیدم، حتی یهودی‌ها با آن همه تعصب، ויקיפדיה ویکیپدیا نوشته بودند. Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۴۹ (UTC)[پاسخ]

چگونگی تغییر نام رده

[ویرایش]

از دوستان قدیمی تر درخواست راهنمایی دارم برای تغییر نام رده ... رده:استان های پاکستان می بایست به رده ایالت های پاکستان تغییر نماید ... چون در سیستم حکومتی پاکستان، استان نداریم ... بلکه ایالت داریم : ایالت سند ، ایالت پنجاب و ... در همین رابطه پیشوند استان نیز می بایست به ایالت تغییر نماید.... همچنین الگو تفسیمات کشوری پاکستان .... ..سیاوش ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۲۵ (UTC)[پاسخ]

(از بایگانی منتقل شد به اینجا)--Taranet ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۱۷ (UTC)[پاسخ]

انجام شد --شهباز ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۵۴ (UTC)[پاسخ]

طبق همه نسخه‌های دیگر ویکی، پاکستان استان دارد نه ایالت.--ماني ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۱۶ (UTC)[پاسخ]

اگر چه به ایالتی بودن پاکستان با توجه به نظام دولت فدرال آن تقریبا (هیچ وقت به هیچ چیز کاملا مطمئن نیستم) مطمئن هستم ترجیح میدم بعد از قانع شدن سایرین ( به خصوص مانی [۳] که پیشکسوت هست ) دوباره این کار رو انجام بدم تا مشکل آفرین نشه --شهباز ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۲ (UTC)[پاسخ]

همان‌طور که خود شما پیوند دادید تارنمای رسمی حکومتی پاکستان نوشته استان (Province). به نظر من همان تارنما موثق‌ترین منبع است.--ماني ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۴۶ (UTC)[پاسخ]

مسئله من برداشت از خود این کلمه است در همان جا هم به شیوه حکومتی پاکستان اشاره شده ، من کاملا با این که در همه جا نوشته شده (Province) موافق هستم اما با معنی کردن (Province) به استان نه لزوما اگر حیم دم دست دارید نگاهی بندازین اگر نه این [۴] را امتحان کنید بزرگوار --شهباز ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۵ (UTC)[پاسخ]

خودم هم اول برداشت شما را داشتم اما بعد از نگاه کردن به فرهنگ انگلیسی به فارسی و BBC و گوگل احتمال رو بیشتر دادم بعد هم که سیستم حکومتی پاکستان رو خوندم دیدم ایالت است ، باز هم میگم اگر قانع نشین من دست به مقالات نمیزنم --شهباز ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۹ (UTC)[پاسخ]

حییم و بقیه فرهنگ‌های فارسی اصلاً دقیق نیستند. استان و ایالت و ولایت و همه چیز را مترادف هم می‌آورند. (البته بعضی‌هایشان هم معانی قدیم و جدید را کنار هم می‌چینند). شما تعریف خاصی از ایالت که آن را از استان متمایز می‌کند آوردید ولی الان متأسفانه پیدایش نمی‌کنم. ببخشید زحمت می‌دهم ولی آن تعریف را اگر بشود یک بار دیگر ذکر کنید ممنون می‌شوم تا بررسی کنیم ببینیم با تعریف رسمی ایالت جور در می‌آید یا نه. طبق این مقاله که منبعی هم در زیرش دارد پاکستان ایالت ندارد. خوب است که داریم با هم بررسی می‌کنیم. پاینده باشید.--ماني ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۱۴ (UTC)[پاسخ]

تعریف ساده ای داره : سیستم حکومت فدرال (عذم دخالت در حکومت های بومی و تخصیص بودجه به صورت خاص به هر منطقه بر اساس در آمدها ، بلوچستان پاکستان و بانک ایالتی پاکستان در همان وبگاه) --شهباز ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۲۳ (UTC)[پاسخ]

البته موافق دیکتاتوری ژنرال ها با این تعریف جور نیست اما عنوان حکومتی کدوم کشور با اجراش جوره ؟ --شهباز ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۳۰ (UTC)[پاسخ]

اگر مطمئنید تعریف ایالت (که در بالا آوردید) با تعریف آن چند واحد کشوری پاکستان دقیقاً جور است با انتقال آن‌ها به ایالت مخالفتی ندارم. دوستار.--ماني ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۳۵ (UTC)[پاسخ]

رودولف اشتاینر

[ویرایش]

سلام؛ Rudolf Steiner دست یک مترجم را می‌بوسد. حیفه مقالهٔ فارسی نداشته باشد. --محسن ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۱۶ (UTC)[پاسخ]

رودولف اشتاینر انجام شد. Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۱۱ (UTC)[پاسخ]

سپاس فراوان. --محسن ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۵ (UTC)[پاسخ]

بحث های قدیمی

[ویرایش]

ماشالله تا قهوه ما خنک می شود قهوه خانه بایگانی می شود. این یعنی شدت مشارکت در این صفحه.

اما در مورد بحث تغییر نام انستیتوی تکنولژِی ماساچوست به نتیجه خاصی نرسیدیم. لطفاً یا یک جمع بندی کنیم یا به بحث خود مقاله منتقل شود. --Niknafs ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۲ (UTC)[پاسخ]

اتفاقاً من که ناراضیم که چرا اینقدر در قهوه خانه حرف زده میشود. مثلاً همین بحث سرانه ی کتابخوانی در ایران (البته با احترام به مشارکت کنندگانش) چه ربطی به ویکی پدیا دارد؟ متاسفانه باید بگویم این صفحه به فورم (Forum) تبدیل شده.--ژنرال ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۴۰ (UTC)[پاسخ]


Niknafs عزیز، چنین سوال‌هایی را در ویکی‌پدیا:درخواست برابر فارسی نیز می‌توانید بپرسید. البته در قهوه‌خانه امکان تبادل نظر کاربران بیشتری هست. --Taranet ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۰۴ (UTC)[پاسخ]

ما که به نتیجه رسیدیم: «موسسهٔ فناوری ماساچوست» Wayiran ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۲۵ (UTC)[پاسخ]

من قبلا تو این بحث نبودم اما فکر نمبکنبن عنوان موسسه برای MIT کمی حزن انگیز باشه ؟ حداقل برای امثال من که نوعی کم لطفی به حساب میاد --شهباز ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۲۸ (UTC)[پاسخ]

من هم نظرم « انستیتو تکنولوژی ماساچوست » بود اما در لینکی از وزارت خارجه آمریکا چندین بار از « موسسه فناوری ماساچوست » نام برده شده بود. شهباز جان شما نسبتی با این مرحوم داشتید؟ D: صادق بهرامیبحث ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۷ (UTC)[پاسخ]
مؤسسه و فناوری هر دو برابرنهاده‌های فرهنگستان زبان‌اند بنابر این فکر نمی‌کنم دیگر بحثی مانده باشد.--ماني ‏۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۳۱ (UTC)[پاسخ]
شاید نگرانی شما هم درست باشد، ولی برگردان درست «موسسهٔ فناوری ماساچوست» است، هرچند در ایران «موسسه» را برای هر چیزی به کار می‌برند! «موسسهٔ مالی و اعتباری بنیاد» فکر نمی‌کنم در انگلیسی institute را برای یک بنگاه مالی و اعتباری به کار برند. گویا اینان علاقهٔ بسیار به واژه‌های عربی دارند! در انگلیسی institute بیش‌تر برای موسسات آموزشی به کار می‌رود. Wayiran ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۰۵ (UTC)[پاسخ]
از نظر حقوقی موسسه مالی عتباری خودش یک نام است بگزریم در هر حال موسسه فناوری ماساچوست عبارتی است که در ایران استفاده می شود در سایت وزارت امور خارجه آمریکا هم از این عبارت استفاده شده. فکر نمی کنم چیزی باشد که بخواهیم برایش رای گیری کنیم یا درخواست معادل فارسی کنیم. همانطوری که قبلاً هم گفتم ما نه رسالت واژگزینی داریم نه صلاحیتش را. در هر زبانی بخوصص زبان پرماجرایی مانند فارسی تعداد زیادی واژگان بگانه وجود دارد که پزیرفته شده موسسه و تلفن از همین دست است. انستیتو هم در ایران کاربرد دارد ولی خیلی محدودتر و بیشتر به عنوان بخشی از یک اسم خاص مانند انستیتو پاستور یا انستیتو ایزایران (که وابسته به ارتش هم هست.) ولی واژه انستیتو به عنوان بخشی از اسم خاص به کار می رود. مثلاً کسی که موسسه کانون زبان می رود می گوید رفتم کانون ولی کسی که می رود انستیتو پاستور نمی گوید رفتم پاستور. یعنی انستیتو به تنهایی در فارسی بسیار کم به کار می رود.
هرچند که جدای از همه این بحث ها یادآوری می کنم ترجمه رسمی موسسه فناوری ماساچوست است. --Niknafs ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۵۶ (UTC)[پاسخ]

در ایران هم از نظر ثبت اسناد کشوری چنین موسساتی انیستو است انیستو نازای نوید ، انیستو سازه ، انیستو پاستور ، انیستو عدل و .... ولی اگر هم بخواهیم معادل فارسی یزاریم فکر نکنم موسسه درست باشه چون حتی در مشابه های فارسی از اسم هایی مثل مرکز فانوری ریاست جمهوری ، کانون تحقیقات و آموزش ستاره شناسی و ... به کار برده شده ، MIT اگر چه گستره سازمانی داره که حتی در بخشی از تشکیلاتش همون موسسه مالی اعتباری رو هم داره ولی بازم عنوان موسسه که خودش یه لفت عربی هست به نظر من بی انصافی هست --شهباز ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۴۲ (UTC) چرا از عنوانی مثل بنیاد فناوری ماساچوست استفاده نشه ؟ --شهباز ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۴۵ (UTC)[پاسخ]

بنیاد که در فارسی تقریباً یک تعریف مشخص دارد که کمتر در این جایگاه به کار می رود هر چند که واژه ای زیبا و فارسی است. ولی باز هم یادآوری می کنم این که من و شما چه می پسندیم اصلاً مهم نیست چون در فارسی با نام موسسه فناوری ماساچوست شناخته می شود. --Niknafs ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۰۰ (UTC)[پاسخ]
بنیاد بسیار زیباست. ولی مانی نوشته بود بنیاد معنایی دیگر می‌دهد. کاربر:wayiran/واژه‌نامه را ببینید. Wayiran ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۵۸ (UTC)[پاسخ]
« بنیاد» همان فارسی « موسسه» است، آنچه جناب مانی تذکر داد، معادل هایی است که مورد نظر فرهنگستان و درینجااست و نظرشان هم این بود که برای یکسان سازی از اینها استفاده شود. اگر چه بدلیل تناقضات در دستگاههای اداری ایران و عدم توجه آنها به فرهنگستان، همچنین عملکرد فرهنگستان در معادل سازی با واژه های عربی، مخالف نظر ایشان هستم اما نظر ایشان درباره « یکسان سازی » بصواب نزدیکتر است و بهرحال فرهنگستان متولی این امور است. از طرفی ، یکی دیگر از دوستان لینکی از وزرات خارجه آمریکا داد (در بایگانی است) که درآن از MIT با « موسسه فناوری ماساچوست » نام برده شده بود.صادق بهرامیبحث ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۱۰ (UTC)[پاسخ]


شاملو در جایی گفته بود ما زبان عربی را برای غنی تر شدن فارسی مصادره کردیم. البته این حرف جای بحث زیاد دارد. ولی بسیاری واژگان شاید مهمان های ناخوانده ای باشند ولی دیگر وارد زبان ما شده اند و جای خودشان را هم باز کرده اند. به عبارتی دیگر الآن فارسی شده اند. اما این دلیل نمی شود که پای واژگان جدید را به فارسی باز کنیم. در تاریخ نوشته اند که مملکت ما سال ها تحت سلطه اعراب بود و خب این یعنی کلی واژه بیگانه و بعد از طریق متون دینی کلی واژه عربی وارد فارسی شد و اون زمان هم فرهنگستانی برای مقابله با این واژه ها نبود ولی الآن که هست نباید واژه جدید وارد شود.
موسسه از همین واژه هاست که سالها پیش وارد شده و دیگر الآن یک واژه رایج فارسی است ولی انستیتو یک واژه بیگانه دیگر است که در فارسی آنقدرها رایج نیست و هنوز می شود جلویش را گرفت.
و این هم همان لینک وزارت امور خارجه آمریکا که موسسه فناوری ماساچوست را به کار می برد.

لینک. --Niknafs ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۱۳ (UTC)[پاسخ]

ممنون از لینک ، با حرف شما و استاد زنده‌یاد، شاملو موافقم، اما درین مورد بخصوص «موسسه» همانقدر بیگانه است که « انستیتو » . مخصوصا که الان انگلیسی زبان رسمی دنیاست یعنی هرجای دنیا بروی و بگویی « انستیتو تکنولوژی ماساچوست » میفهمند که داری راجع به چه صحبت میکنی. از طرف دیگر، بنظر من اگر قرار است با عربی واژه معادلی برای فارسی بسازیم، تا چند سال دیگر که آن را فارسی کنیم( یا نکنیم)، خوب از همان انستیتو استفاده کنیم! البته رشته این بحث سر دراز دارد. اما باز هم به نظر شما و مانی سر فرود می‌آورم. چون فرهنگستان فرموده است. « قانون بد، بهرحال از بی قانونی بهتر است » صادق بهرامیبحث ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۲۴ (UTC)[پاسخ]

ویرایشگر WYSIWYG برای ویکیپدیا

[ویرایش]

با سلام به دوستان،

از دوستان سوالی داشتم، چه ویرایشگری را برای ویرایش متون فارسی ویکی پدیا به صورت offline یا online به خصوص با قابلیت WYSIWYG(What You See, Is What You Get) توصیه می کنید؟ من یکی دو تا را مانند eclips تست کردم ولی مطلوب نبود. Taslim ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۴۰ (UTC)[پاسخ]

سلام؛ به طور کلی همین‌طوری اگر تحمل و عادت کنید، نتیجهٔ کار خیلی تمیز از آب در می‌آید. به این هم نگاهی بیندازید. --محسن ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۹ (UTC)[پاسخ]
ممنون از محسن عزیز، یعنی واقعا چنین چیزی وجود ندارد؟ اگر وجود ندارد چه خوب که پروژه ای تعریف شود و بچه های وطنی ترتیب آن را بدهند! آخه این که چیزی نیست و یک نیاز جدی است به گمان حقیر. حداقل یک پروژه در source forge یا جای دیگه می توان تعریف کرد.تا بزرگان قوم چه نظری داشته باشند. باید عملا پیشتاز بود.--Taslim ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۵۶ (UTC)[پاسخ]
در مورد فرمت‌هایی مثل HTML، RTF و مواردی از این دست حق با شماست. ولی فرمت و قواعد ویرایشی مدیاویکی خیلی ساده است و مطمئن باشید یک ویرایشگر ویزیویگ برای این محیط چیز زیادی در اختیارتان فرار نمی‌دهد.
همین فرمت ساده ویکی هم کاربرد زیاد دارد مثلا
  • اگر بخواهید مقالات مفصلی بنویسید.
  • اگر بخواهید مقاله موجود را به دلخواه خود ویرایش و منتشر کنید.

و چیزهای دیگر(جدولها،رنگها و چارتها و طراحی آنها) با بودن چنین ویرایشگری بسیار ساده تر خواهد شد. --Taslim ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۴۸ (UTC)[پاسخ]

لطفا در صورت امکان اینجانب را راهنمایی نمائید

[ویرایش]

باسلام و احترام

لطفا در صورت امکان به صفحه بحث اینجانب آمده و سولات مطرح شده را پاسخ و راهنمایی نمائید

صفحه مربوط به کاشمر از طرف مدیران بارها واگردانی می‌شود بدلایل مختلف (یکبار بخاطر ی عربی/فارسی) (یکبار بخاطر منابع) در خصوص عکس در زعفران ، مطالبی که قبلا خودم در سایتها آورده‌ام ، اجازه از نویسنده کتاب (ایرج سعادتمنمد)و استفاده از مطالب کتاب و ... من کم کم دارم مایوس می‌شوم بهتر است مدیران و کاربران اصلاح نماید نه اینکه هر دفعه به متن ناقص واگردانی نمایند .

باتشکر/اردتمندEbadi ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۲۲ (UTC)[پاسخ]

باسلام

در ضمن در خصوص موشک نیز نمی‌دانم باید چکار کنم گرچه بنظر اینجانب (موشک و موشک (سلاح)) براهی جز این بنظر نمی‌رسد.

http://fa.wikipedia.org/wiki/موشک

در صورت امکان زحمت اصلاح آن را بکشید

باتشکر/اردتمند

Ebadi ‏۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۵۰ (UTC)[پاسخ]

جناب عبادی! هر جا احساس کردید در مورد حقوق شما به عنوان یک ویرایش کنندهٔ ویکی پدیا به شما اجحاف شده، میتوانید در اینجا شکایت کنید. مطمئناً اگر بر اساس سیاست‌ها رفتار کرده باشید کسی نمیتواند جلوی شما بایستد. با احترام--ژنرال ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۲۶ (UTC)[پاسخ]

Election Notice, Please Translate

[ویرایش]

The 2008 Board election committee announces the 2008 election process. Wikimedians will have the opportunity to elect one candidate from the Wikimedia community to serve as a representative on the Board of Trustees. The successful candidate will serve a one-year term, ending in July 2009.

Candidates may nominate themselves for election between May 8 and May 22, and the voting will occur between 1 June and 21 June. For more information on the voting and candidate requirements, see <http://meta.wikimedia.org/wiki/Board_elections/2008>.

The voting system to be used in this election has not yet been confirmed, however voting will be by secret ballot, and confidentiality will be strictly maintained.

Votes will again be cast and counted on a server owned by an independent, neutral third party, Software in the Public Interest (SPI). SPI will hold cryptographic keys and be responsible for tallying the votes and providing final vote counts to the Election Committee. SPI provided excellent help during the 2007 elections.

Further information can be found at <http://meta.wikimedia.org/wiki/Board_elections/2008/en>. Questions may be directed to the Election Committee at <http://meta.wikimedia.org/wiki/Talk:Board_elections/2008/en>. If you are interested in translating official election pages into your own language, please see <http://meta.wikimedia.org/wiki/Board_elections/2008/Translation>.

For the election committee,
Philippe Beaudette


منبع : حافظه شفاهی یا خاطرات شفاهی عمومی

[ویرایش]

درود بر همه، بنظر شما استفاده از خاطرات یا حافظه شفاهی عمومی، میتواند بعنوان منبع استفاده شود. خاطرات شفاهی البته رویه‌ای علمی محسوب می‌شود کمااینکه دانشگاه هاروارد اقدام به ثبت خاطرات شفاهی بختیار یا بنی‌صدر نمود. اما آنچه مورد نظر من است « خاطرات شفاهی عمومی » است و منظورم آن چیزهایی است که منبع چاپ شده و قابل ارجاع ندارد اما بنظر و اجماع عمومی وجود دارد یا اتفاق افتاده است. بعنوان مثال بعضی از اصطلاحات رایج بین مردم، منبع موثقی قابل ارجاعی ندارد بجز حافظه شفاهی عمومی. یا بعضی علایم‌ در عرف معنای خاصی بجز ظاهر آن دارد .صادق بهرامیبحث ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۴۵ (UTC)[پاسخ]

خوب این منابع شفاهی نخست باید بدست یک مرکز معتبر (مانند دانشگاه) چاپ شود و سپس ما می‌توانیم در ویکی از آن بهره جوییم. --Wayiran ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۰۷ (UTC)[پاسخ]

مثالی(صرفا مثال است) می‌زنم: « چفیه » اگرچه سربند فلسطینان است اما بدلایلی - که آنهم در حافظه و خاطرات شفاهی عمومی است - در سالهای اخیر و بعد از جنگ نماد وابستگی به « بسیج » است . همه این توضیحات را من « حافظه عمومی و خاطرات شفاهی عمومی » می‌نامم. همه آن را تایید میکنند اما هیچ منبع معتبری شاید آن را چاپ نکرده باشد و ضمن اینکه از بدیهیات هم محسوب نمی‌شود. بحث برین است که آیا اصولا لازم است بدنبال منبعی برای اینچنین مطالب بگردیم یا نه؟
و یا اگر در مقاله‌ای مثلا « آیت‌الله خامنه‌ای » با استناد به تصویر ایشان با چفیه‌ای بر گردن، آیا نمیتوان نوشت « اوخود را بسیجی می‌داند » و یا در مقاله « محمود احمدی‌نژاد » نمی‌توان نوشت « او خود را یک اصولگرا می‌داند » آیا لازم است که سخنرانی‌ها و نوشته‌ها و وبگاه ایشان را زیر و رو کرد تا منبعی برای استناد این موضوع یافت؟ ازین دست مثال زیاد میتوان آورد. مخصوصا در حوزه مصطلحات و عبارات رایج روزمره در میان مردم، که هم سرشناسی و هم منبع و هم منشاء پیدایش آن در حافظه مردم است.صادق بهرامیبحث ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۳۶ (UTC)[پاسخ]

خوب در چنین مواردی شاید بتوان مطلب را نوشت ولی اگر کسی منبع خواست، باید پذیرفت حق با اوست. ولی نباید این خاطرات شفاهی به صورت نقل قول و ... بیایند. آنچه شما نوشتید مثل این است که کسی در مقالهٔ ماست بیفزاید ماست سفید است! این از بدیهیات است و کسی گیر نخواهد داد، و ارائهٔ منبع به آینده موکول می‌شود. Wayiran ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۲۴ (UTC)[پاسخ]

ویکی‌پدیا:تحقیق دست‌اول ممنوع! --Taranet ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۲۱ (UTC)[پاسخ]

در مورد توقعی که دوستان در مورد منابع دارند همین بس که در جایی دیدم برای عبارت آش رشته آذربایجانی نوعی آش رشته است منبع تقاضا کرده بودند!!!

فکر می کنم منبع برای چیزهایی که تقریباً همه عالم و آدم به آن ایمان دارند چندان ضروری نباشد هرچند که وجودش بهتر است. --Niknafs ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۳۰ (UTC) البته مثالهایی که من زدم و امثال آن، نه حکایت سفیدی ماست و آش رشته است و نه در منابع اولیه و ثانویه میگنجند. در واقع درین مثال بخصوص، ارتباط « چفیه » و « بسیج » از بدیهیات محسوب نمیشود، بدیهیات همیشه و همه جا بدیهی هستند اما ۵۰ سال پیش چفیه فقط سربند فلسطینیان در دید دنیا بود. ۴۰ سال پیش در ایران و شاید در بعضی کشورها، نشان « ساف » و یاسر عرفات بود و در سالهای اخیر هم نشان بسیج در ایران است. هیچکدام هم منبع قابل ارجاع ندارند. عدم توجه به خاطرات شفاهی و حافظه عمومی، که بعض از آنها هیچ منبع چاپ یا منتشر شده‌ای ندارند، ممکن است باعث از دست رفتن بعضی منابع و اطلاعاتی گردد که ازین گونه‌اند.صادق بهرامیبحث ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۰۳ (UTC)[پاسخ]

نظرخواهی در مورد نوشتار ترانه جوانبخت

[ویرایش]

دوستان لطفا به این نظرخواهی سربزنید و نظر خود را بفرمایید. با سپاس عزیزی ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۰۹ (UTC)[پاسخ]

دوستان عزیز! خواهش می‌کنم به این نظرخواهی سربزنید و نظربدهید. متاسفانه گفت‌وگوی سادهٔ کارشناسی را با جوسازی و تهمت و افترا و انگیزه‌یابی شخصی به انحراف می‌کشانند. از افراد بی‌طرف خواهش می‌کنم بدون این که بخواهند قبرستان‌های کهنه را بشکافند و صرفا با اتکا به خود مقاله و سوال‌های مربوط به سرشناسی به ماجرا نگاه کنند. سپاس عزیزی ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۴۳ (UTC)[پاسخ]
متأسفانه باز هم به جای اینکه بر اساس معیارهای سرشناسی، که چندین بار در بحث به آنها اشاره کردم، صحبت کنید آمده‌اید تا عده بیشتری را برای شرکت در بحث تحریک کنید. بعد هم دم از بحث کارشناسی در آن صفحه می‌زنید. حسام ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۰۶ (UTC)[پاسخ]
    • جناب حسام آخر در روز روشن و جلوی چشم همه که نمی‌توان حقیقت را تحریف کرد. برخورد شما چیزی جز جوسازی و اخلال در نظرخواهی نیست.

اگر واقعا قصد دارید موضوع کارشناسی تعقیب شود. بخش جدیدی ایجاد کنید و صرفا دلایل خود را در مورد سرشناس نبودن بیان کنید. بدون ضرب‌المثل و انگیزه‌یابی برای بنده یا آن‌چه گوش‌تان شنیده است... عزیزی ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۳۶ (UTC)[پاسخ]

      • مشکل اینست که بعد از اینهمه فعالیت در ویکی‌پدیا احساس می‌کنید من باید عدم سرشناسی را اثبات کنم به جای اینکه شما بر اساس معیارهایی که بارها لینک دادم سرشناسی را ثابت کنید. هروقت به من معیارهای عدم سرشناسی را نشان دادید من بر اساس آنها عدم سرشناسی را اثبات می‌کنم! حسام ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۵۸ (UTC)[پاسخ]
  • من حتما این کار را می‌کنم اما از مدیری با تجربه‌ و بی‌طرف مانند جناب به‌آفرید یا رامین و یا کاربری باتجربه و بی‌طرف مانند:مرتضا یا سعید و یا آقای پرهیزی (هرچند ایشان در گذشته بحث درگیر بوده‌اند اما من عمیقا به سلامت و بی‌طرفی ایشان اعتماد دارم) (این سه را تصادفی گفتم مسلما شما دوستانی که می‌توانند در این زمینه کمک کنند بیشتر است.) بر روند بحث نظارت کند تا اگر کسی مسائل را شخصی کرد و خارج از موضوع بحث کرد. حرف‌اش را پاک کنند یا به بخش دیگری منتقل کنند. بدون گروه فشار و بدون غوغاسالاری موضوع خیلی زود و سریع حل می‌شود. عزیزی ‏۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۳۵ (UTC)[پاسخ]
  • «جوسازی و تهمت و افترا و انگیزه‌یابی شخصی» شخص خاصی در نظرتان است؟ ‏• Яohaŋ ٭ ۹ اردیبهشت ۱۳۸۶، ‏۱۱:۱۱(UTC)

حذف یک بخش کامل از قهوه‌خانه !

[ویرایش]

رستم جان، بنظرم حذف نظر حداقل ۱۲ نفر از کاربران، آنهم اینگونه ، درست نباشد. در ضمن « تهدید به شکایت » برای واگردانی! آنهم بنظرم میتواند خلاف سیاست باشد.صادق بهرامیبحث ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۴۷ (UTC)[پاسخ]

اتفاقاً بحث کتابخوانی هم جایش اینجا نیست و باید حذف شود! هرچند تعداد بیشتری هم نظر داده باشند. حسام ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۵۴ (UTC)[پاسخ]
پس من درست متوجه نشده‌ام، یا بهتراست سردر قهوه‌خانه را عوض کنید:
قهوه‌خانه در ویکی‌پدیا، مکانی برای مطرح کردن سوالات عمومی، درخواست راهنمایی و اظهار نظر از دیگر کاربران، و بحث بر سر مسایل مختلفی است که در ویکی‌پدیا اهمیت دارد.
صادق بهرامیبحث ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۵۹ (UTC)[پاسخ]
بهتر است سر در آن بنویسیم: قهوه‌خانه در ویکی‌پدیا، مکانی برای مطرح کردن سوالات عمومی، درخواست راهنمایی و اظهار نظرهایی است که مطابق میل برخی از کاربران باشد. سیمرغ کوچولو ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۰۷ (UTC)[پاسخ]
بهتر از آن اینست که بنویسیم ویکی‌پدیا فروم آزاد است و شر را بکنیم! حسام
من گمان می کنم کاربر حسام هم به اندازه یک رایش حق اظهار نظر داشته باشد، ولی امور مربوط به آفتابه های قهوه خانه را به کسی نسپرده ایم!--Taslim ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۱۳ (UTC)[پاسخ]
بنظر من هم، خیلی از بحثهای ویکی‌پدیا نامربوط با پروژه ویکی‌پدیاست و یا نهایتا منجر به نامرتبطی میشود. من هم با فروم آزاد درینجا مخالفم، مخصوصا که اصولا عادت داریم همه چیز را به همه چیز ارتباط دهیم.
امااستثنا بحث « انتخاب عکس در ویکی‌پدیای زبان دیگر» مربوط به ویکی بود. بحث کتابخوانی هم که منجر به بررسی شیوه‌های تحقیق ‌شود در بهبود مقاله‌نویسی و پروژه ویکی‌پدیا موثر خواهد بود، اگر سیاسی و « مال‌من،مال‌همسایه » نشود.
درضمن بد هم نیست که با شفاف نمودن سیاست مرتبط به اینجا، از حالت وبلاگی یا فروم آزادی جلوگیری کنید. اما لطفا مانع اعمال سلیقه شوید. با احترام. صادق بهرامیبحث ‏۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۰۳ (UTC)[پاسخ]

الگوی جدید حذف سریع

[ویرایش]

الگوی جدید را از امشب به راه انداختم.امیدوارم برچسب حذف سریع زدن‌ها قانون‌مند تر بشود♦ مرد تنها ♦ ب ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۲:۲۸ (UTC)[پاسخ]

بسیار جالب است. من قصد تغییر 50 50 (یعنی 50% تغییر در جهت خواسته مرد تنها و 50% من) داشتم که دیدم کاربر مرد تنها الگو را به فرم 100% دلخواه خود محافظت کرده. جای بسی تأسّف است.--ژنرال ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۴۲ (UTC)[پاسخ]
الان با بکاربردنش متوجه شدم. اصلاً ظاهر خوبی ندارد ‏• Яohaŋ ٭ ۸ اردیبهشت ۱۳۸۶، ‏۱۴:۱۶(UTC)
کمی رنگش زیاد است، بهتر است ساده‌تر باشد.Aparhizi ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۲۸ (UTC)[پاسخ]
من هم همین نظر را دارم. رنگ آن (به ویژه کنتراست جگری با زرد کم‌رنگ) اصلاً جالب نیست.--مصطفی/بحث ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۳۲ (UTC)[پاسخ]
علاوه بر رنگ زیاد، رنگ‌های مورد استفاده هم نامناسبند (بنظر می‌رسد الگو سوخته!) ‏• Яohaŋ ٭ ۸ اردیبهشت ۱۳۸۶، ‏۱۴:۳۵(UTC)
از متن اگر بگذریم رنگ سرخش خیلی سرخ و رنگ آبی آن کاملاً تو ذوق می‌زند. اندازهٔ الگو بزرگ می‌باشد و بیشتر به پیام‌های اخطار می‌ماند. لطفاً اول بر سر الگو بحث کنید و نظر همگان را بخواهید سپس آن را اجرایی کنید و بدتر آنکه محافظت کنید! ۱- درخواست خروج بی قید و شرط آن را از محافطت دارم. ۲- تا اطلاع ثانوی و موافقت اکثریت از همان الگوی قبلی استفاده شود. ۳-دوستدار --کامیار ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۴۳ (UTC)[پاسخ]

الگو فعلاً به آخرین نسخهٔ قدیمی واگردانده شد و برای ویرایش کاربران ثبت نام کرده باز. لطفاً کار را به جنگ ویرایشی نکشانید. Raamin ب ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۰۷ (UTC)[پاسخ]
کسی هم دیگر بدون بحث تغییرات کلی در این‌طور الگوها ندهد. Raamin ب ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۰۹ (UTC)[پاسخ]


در اینجا روی آن کار کنید تا به شکل مطلوب درآید: الگو:حذف سریع/موقت --Taranet ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۱۰ (UTC)[پاسخ]

همان قبلی چه اشکالی داشت؟ به نظر من که کاملاً گویا هم بود. یک مسئله ی دیگر هم هست. این طور الگوها اگر این طور کلی تغییر پیدا کنند کاربرانی که کم و بیش به ویکی سر میزنند فکر میکنند که با الگوی جدیدی رودررویند. بهتر است همان نمای کلاسیکش حفظ شود.--ژنرال ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۰۵ (UTC)[پاسخ]

میز کمک

[ویرایش]

حالا که صحبت الگو شد، یکی هم به ویکی‌پدیا:میز کمک، قسمت الگو:User fa سر بزنه.--اشکان.ح ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۵۳ (UTC)[پاسخ]

درست شد.Aparhizi ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۳۰ (UTC)[پاسخ]

نگاره‌های ما

[ویرایش]

من گاهی با رنگ روغن روی بوم نقاشی‌هایی می‌کشم. خواستم بدونم اگر برای برخی مقالات ویکی که عکس مناسبی ندارن نقاشی بکشم و کیفیتش هم اونقدر خوب باشه که مورد قبول باشه، آیا گذاشتن نقاشیام با توجه به اینکه من نقاش به نامی نیستم ایرادی داره؟ کیفیتشو فرض کنید اونقدر خوب باشه که قبول کنید مناسبه! --Wayiran ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۱۲ (UTC)[پاسخ]

چون نقاشی اثر خود شما است پس بارگذاری کردنش به ویکی‌انبار نباید مشکلی داشته باشد. اگر هم عکسی به مقاله‌ای مرتبط بود، دلیلی نمی‌بینم که نتوان آن را در مقاله قرار داد. علی عظیمی ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۴۷ (UTC)[پاسخ]
البته تصویری که نتواند به ارزش مقاله بیفزاید، بود و نبودش فرقی ندارد (نباشد بهتر است). Raamin ب ‏۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۵۳ (UTC)[پاسخ]
در دانشنامه‌های دیگر تصویر مورد نیاز را به طراحان سفارش می‌دهند. همین کار را می‌توان با دانشنامه فارسی کرد و اتفاقا به غنای دانشنامه می‌افزاید و ضمنا آنرا بیشتر از حالت کپی‌پدیا خارج می‌کند. البته همانطور که رامین گفت باید تصاویر به موضوع مرتبط باشند. علی عظیمی ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۱۶ (UTC)[پاسخ]

دقیقا. با بخش کپی‌پدیا از حرفتان کاملا موافقم. Wayiran ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۶ (UTC)[پاسخ]

Meetup about and around less resourced languages

[ویرایش]

Hi, some of you might already know that we are going to have a meeting about and around less resourced languages on 31st of May 2008, which among others involves the Wikimedia projects, in particular Wikipedia. For most less resourced languages Wikipedia is the first collaborative project. We will talk also about tools, like Apertium which can help a lot, and about Betawiki for the localization of the User Interface of not only Wikipedias, but all Mediawiki projects in general. Furthermore you will be able to know about activities like the Open Nursery project which collects and creates contents, concentrating on less resourced languages, how elders work together with young people to keep their language alive, about kids in Africa who may not use their mother tongue at school. You will have the possibility to watch videos about topics which reach from how the UN and UNESCO see the actual language pictures to projects like a grammar checking engine, a successful localization project and some more topics.

Of course, all of you are invited to meet up with us in Cherasco (yes, there is a Wiki-Camp available) and those who cannot come are invited to follow us on web-tv (we are not sure now if we will be live or if the presentations will be online as soon as possible after they are on, but in any case you will be able to watch or the videos with relevant information or see us live.

  • Click here for the programme of the 31st of May
  • Click here for information about lodging and travel
  • Click here for the programme from 21st May to 1st June
  • Click here to watch the WEB-TV (right now there are just two videos, one slide show and the information for the wiki camp online – we are still working on the actuall programming for the conference)

Well there is one more thing to tell you/to ask: of course it is very relevant for us as a foundation to know about the actual needs in your language community, why you find the projects you contribute to useful, what are your personal goals. You can post your comments under the programme of 31st May or send an e-mail with your notes to info [at] voxhumanitatis.org. Please note that Vox Humanitatis is non-politica. More info about us can be found at our website where you also find the projects we support, a link to our scope and a link to our members.

Should you have any questions or need further information, please feel free to contact us.

Thank you for your attention and we hope to meet you soon!

Cheers :-) --SabineCretella ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۰۸ (UTC)[پاسخ]


Hi. Are you sure Persian is among the less resourced languages? and how?--ماني ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۵۰ (UTC)[پاسخ]

It is not claimed so at least in the above invitation,Mani --Taslim ‏۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۵۵ (UTC)[پاسخ]

ویکی‌پدیا:یادبودهای برگزیده

[ویرایش]

دوستان همتی کنند و لینک‌های قرمز ویکی‌پدیا:یادبودهای برگزیده را به آبی تبدیل کنند. بهترین منبع هم به نظر من برای این BBC On This Day است. باشد که بالاخره بعد از انجام این کار، بتوان حداقل یادبودهای برگزیده را در صفحه اول آورد. --رستم ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۰۳ (UTC)[پاسخ]

چرا لینک این صفحه (همانند ویکیپدیای انگلیسی) در صفحه اصلی دیده نمیشود؟ یا شاید من نمی بینم؟--زرشک ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۶ (UTC)[پاسخ]
خوشبختانه با تلاش و پی‌گیری کاربرانی مانند خانم حیدری و تایید و چند دوست دیگر تعداد پیوند قرمز بسیار اندکی مانده است. و اکنون مدت‌هاست دیگر هیچ روزی قرمز نیست. همت‌ها قبلا شده است و کار پایان یافته است همت‌تان را صرف کارهای بی‌شمار برزمین مانده بکنید و اینگونه زحمت دیگران را بی‌ارج مکنید. عزیزی ‏۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۵۰ (UTC)[پاسخ]

قابل توجه مترجمین

[ویرایش]

دوستانی که خوراکشان ترجمه متون ویکیپدیای انگلیسی به فارسیست، میتوانند این مقاله را هم در صورت تمایل زحمتی بکشند.

این مقاله بر اساس نوشته ایست که خودم در سال ۲۰۰۵ نگاشتم، که این نوشته جایزهٔ اول را در میان دانشگاه های شهر سن آنتونیو در مسابقه مقاله نویسی تاریخ پزشکی کسب نمود. البته برای گنجاندن در ویکیپدیا تغییرات زیادی بدان دادم. لیکن گمانم هنوز مفید افتد.--زرشک ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۲۹ (UTC)[پاسخ]

دوستانی که دستی در دانش پزشکی دارند البته کار بهتری را می‌توانند از آب درآورند. --Ariobarzan ‏۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۱۷ (UTC)[پاسخ]
زرشک جان، اگر یک روز زودتر گفته بودی من می‌کردم ولی افسوس که آزمون(امتحان) دارم و به سختی درگیرم. اگر کسی نکرد پس از آزمون‌هایم بی‌گمان انجام خواهم داد. --Wayiran ‏۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۰۰ (UTC)[پاسخ]
pFad - Phonifier reborn

Pfad - The Proxy pFad of © 2024 Garber Painting. All rights reserved.

Note: This service is not intended for secure transactions such as banking, social media, email, or purchasing. Use at your own risk. We assume no liability whatsoever for broken pages.


Alternative Proxies:

Alternative Proxy

pFad Proxy

pFad v3 Proxy

pFad v4 Proxy